hard thief Continue the last part
اههههه خداروشکر راحت شدم
زن :چه عروس خوشگلی
- مرسی😁
خودمو توی اینه نگاه کردم خیلی خوشگل شده بودم
سمت اتاق رفتم که دیدم سانی و ته مین دارن لباسمو از توی کاور در میارن
سانی: پشماممم یونسو چقدر خوشگل شد
ته مین:ای کاش تو عروسم همین جوری میکاپ می کردم
-ببندین در شد دیگه
بعد کلی چرت و پرت لباس رو تنم کردمو
یکم تو دلم ناراحت بودم مامان بابام نیستن می دونستم چه اتفاق بدی افتاده دعا می کردم که یون بیاد تو عروس که تنها نباشم
از اتاق امد بیرون همه برام دست زدن و رفتم دم در دیدم یونگی با یک کت خوش فرم سیاه رو به روم وایستاده خیلی قشنگ رو به روش وایستادمو دستامو تو دستاش گذاشتم تو چشمام نگاه کرد با صدای اروم گفت
+ خیلی خوشگل شدی
خندیدم بهش و سری تکون دادم
- توهم همینطور خندید و منو سمت ماشین برد و سوار ماشین شدیم سمت سالون رفتیم بعد همه برامون دست زدن و رفتیم روی سکو وایستادیمو عروسی شروع شد و بعد قول دادن و جواب بله من همدیگرو بوسید که صدای دست و جیغ ها بالا رفت ازش می خواستم جدا بشم که از لبام گاز گرفت از ش جداشدمو رو به روش وایستادم و یکی زدم به شونش
-بی ادب اینجا جای این کارا نیست
+ زنمی دوست دارم
-چیششششش
+ قهر نکن حالا
یک دفعه صدای داد کوک امد
کوک: یونسو امشب شب سختی در پیش داری
یک دفعه کل سالون رفتن روی هوا از خنده😂😂😂
بعد کلی مشت مالی دادن کوک همه رفتیم وسط و رقصیدم
«سه سال بعد»
-ماهاااااااا کجاییییی
ماها: لولو خولدتش
-ماهاااااااا
ماها: لولووو
- بیا نگاه یونگی به خودت رفته
+ به من چه
ماها: اپا چی تال دالی
- اوه اوه اسم بابا شد امدی
ماها: اپا مهلبونه
- یعنی من نیستم
ماها: نه مگه نه اپا
یونگی سری تکون داد
- اوکی پس من مهربون نیستم باش خودتون پس پیتزا رو درست کنید
+یونگی نهههههههههه
ماها: اومااااااااا نه اونا مهلبونه
-الان مهربون شدم
ماها: ببشید
- اشکالی نداره😂 بیا بهم کمک کن که پیتزا درست کنم
ماها: اخجوووونننن
بالاخره بعد درست کردن یک پیتزای خوشمزه و خوردن اون همه دور هم جمع شدیمو انیمشن که ماها خانوم ما دوست داشت دیدم و یک زندگی شیرن رو کنار هم میگذرونیم
داستان من اینجوری شروع شد و با پایان خوش تمام شد۰
مرسی که فیکمو خوندین و منو دنبال کرید خیلی دوستون دارم شاید فیک جدید بنویسم همین و دوستون دارم بایی😘😘😘
زن :چه عروس خوشگلی
- مرسی😁
خودمو توی اینه نگاه کردم خیلی خوشگل شده بودم
سمت اتاق رفتم که دیدم سانی و ته مین دارن لباسمو از توی کاور در میارن
سانی: پشماممم یونسو چقدر خوشگل شد
ته مین:ای کاش تو عروسم همین جوری میکاپ می کردم
-ببندین در شد دیگه
بعد کلی چرت و پرت لباس رو تنم کردمو
یکم تو دلم ناراحت بودم مامان بابام نیستن می دونستم چه اتفاق بدی افتاده دعا می کردم که یون بیاد تو عروس که تنها نباشم
از اتاق امد بیرون همه برام دست زدن و رفتم دم در دیدم یونگی با یک کت خوش فرم سیاه رو به روم وایستاده خیلی قشنگ رو به روش وایستادمو دستامو تو دستاش گذاشتم تو چشمام نگاه کرد با صدای اروم گفت
+ خیلی خوشگل شدی
خندیدم بهش و سری تکون دادم
- توهم همینطور خندید و منو سمت ماشین برد و سوار ماشین شدیم سمت سالون رفتیم بعد همه برامون دست زدن و رفتیم روی سکو وایستادیمو عروسی شروع شد و بعد قول دادن و جواب بله من همدیگرو بوسید که صدای دست و جیغ ها بالا رفت ازش می خواستم جدا بشم که از لبام گاز گرفت از ش جداشدمو رو به روش وایستادم و یکی زدم به شونش
-بی ادب اینجا جای این کارا نیست
+ زنمی دوست دارم
-چیششششش
+ قهر نکن حالا
یک دفعه صدای داد کوک امد
کوک: یونسو امشب شب سختی در پیش داری
یک دفعه کل سالون رفتن روی هوا از خنده😂😂😂
بعد کلی مشت مالی دادن کوک همه رفتیم وسط و رقصیدم
«سه سال بعد»
-ماهاااااااا کجاییییی
ماها: لولو خولدتش
-ماهاااااااا
ماها: لولووو
- بیا نگاه یونگی به خودت رفته
+ به من چه
ماها: اپا چی تال دالی
- اوه اوه اسم بابا شد امدی
ماها: اپا مهلبونه
- یعنی من نیستم
ماها: نه مگه نه اپا
یونگی سری تکون داد
- اوکی پس من مهربون نیستم باش خودتون پس پیتزا رو درست کنید
+یونگی نهههههههههه
ماها: اومااااااااا نه اونا مهلبونه
-الان مهربون شدم
ماها: ببشید
- اشکالی نداره😂 بیا بهم کمک کن که پیتزا درست کنم
ماها: اخجوووونننن
بالاخره بعد درست کردن یک پیتزای خوشمزه و خوردن اون همه دور هم جمع شدیمو انیمشن که ماها خانوم ما دوست داشت دیدم و یک زندگی شیرن رو کنار هم میگذرونیم
داستان من اینجوری شروع شد و با پایان خوش تمام شد۰
مرسی که فیکمو خوندین و منو دنبال کرید خیلی دوستون دارم شاید فیک جدید بنویسم همین و دوستون دارم بایی😘😘😘
۱۴.۱k
۱۵ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.