حقیقت پنهان

حقیقت پنهان 🌱
part 53
مهشاد: هعیی فقط منم که سینگلم
پانیذ: بعدا باهم صحبت میکنیم مهشاد جان
مهشاد: من بدم میاد بهم میگید مهشاد جان... همون مهشاد خالی خوبه
نیکا: مهشاد خالی اون رژگونه رو بده به من ببینم
دیانا: اینوووو آرایشش داره تموم میشه.
نیکا: هه پس چی فکر کردی... فکر کردی من مث تو فس فسو عممم
دیانا: خب آخه توعم خیلی سریع کاراتو میکنی
نیکا:*به پانیذ گفتم*
نیکا: تو نمیخواستی کاری کنی؟
پانیذ: نه بابا چیه هی ارایش میکنید اینا واسه پوستتون ضرر دارع میدونی همین کرم پودری که زدی بعدهان عوارضشو میبینی؟؟؟
اینا به مرور زمان روی پوستت لک میاره
دیانا: متخصص پوست خانم کرمی
دیانا، نیکا، مهشاد: 😂
پانیذ: هه هه مسخره هااا... اصن اومدم اینجا که بگم کش مو منو ندیدید
مهشاد: چرا من موهامو باهاش بستم
پانیذ: بده من ببینم
مهشاد: میخوای چیکار حالا نمیخورمش که
پانیذ: قربونت برم لازمش دارم
نیکا: میخوای بندازی تو دست رضا؟
پانیذ: هااا
نیکا: چرا دیگه نه نداریم با من راحت نباشی میخوای باکی راحت باشی هوم؟
پانیذ: بخدا خودش گفت
نیکا: خب بگه... اصن حالا میگیم تو گفتی.. چه اشکالی دارع
(☆نویسنده: به والله اگه یکی به داداشم بگه کش دست کن، دختره رو پارش میکنممم😂☆)
دیدگاه ها (۱۲)

حقیقت پنهان 🌱part 54پانیذ: خب میدونی چون من یکم هنوز عادت نک...

حقیقت پنهان🌱part 55رضا:*اومدیم توی کوچه*متین: و مایی که فقط ...

من چقدر از دنیا عقبمممممن همین امروز فهمیدم دیانا با پانیذ و...

من که تو زندگیم هیشکی نیست!:))

پارت ۷۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط