این روزها

این روزها
اینگونه ام، ‌ببین:
دستم، چه کند پیش می رود،‌ انگار
هر شعر باکره ای را سروده ام
پایم چه خسته می کشدم، ‌گویی
کت بسته از خَم هر راه رفته ام

تا زیر هرکجا
حتی شنوده ام
هر بار شیون تیر خلاص را

ای دوست
این روزها
با هر که دوست می شوم احساس می کنم
آنقدر دوست بوده ایم که دیگر
وقت خیانت است

انبوه غم حریم و حرمت خود را
از دست داده است
دیری ست هیچ کار ندارم
مانند یک وزیر

وقتی که هیچ کار نداری
تو هیچ کاره ای
من هیچ کاره ام: یعنی که شاعرم
گیرم از این کنایه هیچ نفهمی

این روزها
اینگونه ام:
فرهاد واره ای که تیشه ی خود را
گم کرده است

آغاز انهدام چنین است
اینگونه بود آغاز انقراض سلسله ی مردان
یاران

وقتی صدای حادثه خوابید
برسنگ گور من بنویسید:
- یک جنگجو که نجنگید
اما...، شکست
دیدگاه ها (۵۲)

چه دل است این دل من؟که زیک لرزش اشکبر رخ رهگذرییا ز نالیدن م...

و روز های تقویم گذشت و روز دختر فرا رسید...اصلا میدانی دنیا ...

یک شب تمام قلب من، از غصه ویران میشودچشمم به پشت پرده ای، از...

هیچ کجای زمین آزاد نیستمنه غرب ، نه شرق تنها نقطه رهایی من آ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط