شعر عاشقی
#شعر_عاشقی
پارت١
طبقه بالا ایستاده بودم و ب سروصدای این یکی هم گوش میدادم
ک میگفت
*اقا من یکی دیگ نمیتونم با این دختر بازیگوشتون کار کنم همش فکر از فرار درسه انگار ن انگار ک سال دیگ کنکور داره و ادبیات ب این شیرینی رو پس میزنه
بابام گفت
-جناب اروم تر چ خبرته صداتو انداختی رو سرت اصلا میدونی با کی داری اینجوری حرف میزنی
*برووووو بابا دلت خوشه وزیر هستی ک هستی من با دخترت نمیسازم نمیتونم بهش درس بدم
-باشه برو مشکلی نیس در خروج از اینطرفه
پیش خودم گفتممم
+اخ جووووووون اینم رفت کنار اون ١٨تایه دیگ ،فکر نکنم دیگ بابا کسیو بیاره بلاخره بیخیالم میشه
رفتم تو اتاقمو فلشمو زدم رو سیستم صوتی و تا ته زیاد کردمو میرقصیدم چشمامو بسته بودم قر میدادم تا اینکه یهو صدا قطع شد
من تو حالتی ک کمرم سمت چپ کشیده شده بود و دستام شکل بشکن زدن بود چشمامو باز کردم کسی رو ب روم نبود تو همون حالت١٨٠درجه چرخیدم ک بابامو دیدم
خودمو صاف کردم و گفتم
+سلام
-این چ بازیه ک راه انداختی این دیگ ١٩امین نفری بود ک اومدو با تو نساخت
+اولا ظرفیتشون پایینه ی معلم نباید ظرفیتش کم باشه دوما این اصلا ب معلم ادبیات نمیخورد فهم و شعور نداشت ک نداشت
-بیین دختر من کوتاه بیا نیستم اگه ١٠٠نفر دیگ هم ردیف کنم و باهات نسازن بازم معلم جور میکنم حتی اگ معلم نباشه دانشجوی ادبیاتم باشه بازم میارم
از اتاق زد بیرون با این حرفش یک باره تمام انرژیم خالی شد
روی تختم ولو شدم و ب سقف اتاقم خیره شدم گوشیمو برداشتمو رفتم تو نت
از اینستا ب تل از تل ب واتس از واتس برلاین از لاین دوباره ب اینستا از اینستا ب ویسگون
کار هرروزم بود
تو این گروه ناشناس برو تو اون گروه شناس برو تا وقتم پر بشه مامانم در اتاق و زدو گفت بیا شام بخور
+نمیخورم
-دختر ن ناهار خوردی ن شام
+باشه نخورده باشم اصلا حوصله ندارم
-اخر تو منو دق میدی
همین ک رفت
گوشیم زنگ خورد محمد بود
+الو
-الو سلام خانمی
+سلام حوصله ندارم کارتو بگو
-به به واقعا به به همه دوست دختر دارن ما هم دوست دختر داریم
+بگو کارتو
-چته
+چم باشه باز بابام سر این دبیرای مزخرفی ک میاره دعوام شد
-ای بابا تو خب بشین درستو بخون بهونه دستش نده
+من نمیخوام درس بخونم نمیخوام کنکور
ادامه در پارت ٢
پ.ن
همراهای عزیز ما در صورت امکان روزی دو پارت میزاریم
میگین دو تا کمه چهار پارت بزار باشه ولی کوتاه تر از پارتایی میشه ک الان میزارم یعنی درست نصف این
اگر موافق هستین بگین من از فردا ب این صورت پیش برم همراهای عزیز ک رمان میخونن بگن ک من اونارو برای رمان بعدی تگ کنم مزاحم بقیه نشم
مرسی
همراهتون #maryam
پارت١
طبقه بالا ایستاده بودم و ب سروصدای این یکی هم گوش میدادم
ک میگفت
*اقا من یکی دیگ نمیتونم با این دختر بازیگوشتون کار کنم همش فکر از فرار درسه انگار ن انگار ک سال دیگ کنکور داره و ادبیات ب این شیرینی رو پس میزنه
بابام گفت
-جناب اروم تر چ خبرته صداتو انداختی رو سرت اصلا میدونی با کی داری اینجوری حرف میزنی
*برووووو بابا دلت خوشه وزیر هستی ک هستی من با دخترت نمیسازم نمیتونم بهش درس بدم
-باشه برو مشکلی نیس در خروج از اینطرفه
پیش خودم گفتممم
+اخ جووووووون اینم رفت کنار اون ١٨تایه دیگ ،فکر نکنم دیگ بابا کسیو بیاره بلاخره بیخیالم میشه
رفتم تو اتاقمو فلشمو زدم رو سیستم صوتی و تا ته زیاد کردمو میرقصیدم چشمامو بسته بودم قر میدادم تا اینکه یهو صدا قطع شد
من تو حالتی ک کمرم سمت چپ کشیده شده بود و دستام شکل بشکن زدن بود چشمامو باز کردم کسی رو ب روم نبود تو همون حالت١٨٠درجه چرخیدم ک بابامو دیدم
خودمو صاف کردم و گفتم
+سلام
-این چ بازیه ک راه انداختی این دیگ ١٩امین نفری بود ک اومدو با تو نساخت
+اولا ظرفیتشون پایینه ی معلم نباید ظرفیتش کم باشه دوما این اصلا ب معلم ادبیات نمیخورد فهم و شعور نداشت ک نداشت
-بیین دختر من کوتاه بیا نیستم اگه ١٠٠نفر دیگ هم ردیف کنم و باهات نسازن بازم معلم جور میکنم حتی اگ معلم نباشه دانشجوی ادبیاتم باشه بازم میارم
از اتاق زد بیرون با این حرفش یک باره تمام انرژیم خالی شد
روی تختم ولو شدم و ب سقف اتاقم خیره شدم گوشیمو برداشتمو رفتم تو نت
از اینستا ب تل از تل ب واتس از واتس برلاین از لاین دوباره ب اینستا از اینستا ب ویسگون
کار هرروزم بود
تو این گروه ناشناس برو تو اون گروه شناس برو تا وقتم پر بشه مامانم در اتاق و زدو گفت بیا شام بخور
+نمیخورم
-دختر ن ناهار خوردی ن شام
+باشه نخورده باشم اصلا حوصله ندارم
-اخر تو منو دق میدی
همین ک رفت
گوشیم زنگ خورد محمد بود
+الو
-الو سلام خانمی
+سلام حوصله ندارم کارتو بگو
-به به واقعا به به همه دوست دختر دارن ما هم دوست دختر داریم
+بگو کارتو
-چته
+چم باشه باز بابام سر این دبیرای مزخرفی ک میاره دعوام شد
-ای بابا تو خب بشین درستو بخون بهونه دستش نده
+من نمیخوام درس بخونم نمیخوام کنکور
ادامه در پارت ٢
پ.ن
همراهای عزیز ما در صورت امکان روزی دو پارت میزاریم
میگین دو تا کمه چهار پارت بزار باشه ولی کوتاه تر از پارتایی میشه ک الان میزارم یعنی درست نصف این
اگر موافق هستین بگین من از فردا ب این صورت پیش برم همراهای عزیز ک رمان میخونن بگن ک من اونارو برای رمان بعدی تگ کنم مزاحم بقیه نشم
مرسی
همراهتون #maryam
۴۲.۹k
۲۳ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.