جادو خالی

جادو خالی
پارت ۲۰
(پارت اخر)

بعدم رفتیم تو.ماشین نشتیم

من:امیر بریم سینما

امیر:اوکی بریم

همه موافق بودن بعد رفتیم سینما خیلیی شلوغ بود وسط وایسادنمون که بریم سینما یادمون افتاد خوراکی نگرفتیم

رفتیم یدونه پاستیل چهارتا قهوه،یه چیپس تند،با به هایپ بعد رفتیم تو

پاستیل که خوردیم رفتیم چیپسرو بخوریم که سام یدونه خورد اشکس دراومد ولی گفت تند نیست به هر حال که معلوم.بود داره اتیش میگه بعد قهوشو تا ته خورد وسط فیلم من میخواستم هایپو باز.کنم ولی زورم نرسید دادم به امیر بعد خودم همرو خوردم به همه تعارف کردما ولی نخوردن فیلم که تموم شد تازه یادشون افتاد هایپ چیه بعدم با حساب من یه هایپ خریدن😕😒


سه سال بعد😃

نفس: سامی بدو عروسی خواهرمه هااااا

سام:خوب امیرم دوست منه هااا

بسه دیگه بدوو

سام: بابا وایسا حلقه ازدواجمون کجاس؟

نفس:تو کشوعه برای منم بده

تا اخر رسیدن عروسیم بعدم من رفته بودم ارایشگاه و امیر هنوز نیومده بود دنبالم زنگ زدم گفت تو راهه ولی میدونستم رفته بود دنباله مامانشو خواهر افریتش

و تمام دیریدیری دیری دیری دیریدیریدیریدیریدیرییر

منو خواهرمو اون دوتا تو خونه ای که من گرفتم زندگی کردیم

پایان✌️
مرسی که رمان چرت منو خوندید😢💛