کجا رفته اند آدم ها ؟
کجا رفته اند آدم ها ؟
از حریمِ خانه های قدیمی ؟!
کجا رفته چشم هایی که هر غروب ؛ کنار پنجره ی چوبی ، انزوای دردناکِ خویش را در آغوش می کشید ؟!
کجا رفته دست هایی که هر شب ، در کنج کاهگلیِ این اتاق ، عاشقانه نوازش می کرد و لب هایی که از رنج های زایشِ پروانه می سرود ؟!
و معشوقه ای را تنگ به آغوشِ هوس می فشرد و می بوسید ...
کجا رفته اند آدم های این خانه ؟
که در گلوگاه زمان ؛
عطر کهنه ی خاطراتِ خویش را جا گذاشته اند ،
در انحنای مبهم و فرتوتِ خشت های راه پله ...
و من دیده ام ،
و من شنیده ام بغض را که هرشب ؛
از شکاف های دیوار ،
خودش را به درون می کشد و در جایِ خالیِ کسی ،
گریه می شود ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
از حریمِ خانه های قدیمی ؟!
کجا رفته چشم هایی که هر غروب ؛ کنار پنجره ی چوبی ، انزوای دردناکِ خویش را در آغوش می کشید ؟!
کجا رفته دست هایی که هر شب ، در کنج کاهگلیِ این اتاق ، عاشقانه نوازش می کرد و لب هایی که از رنج های زایشِ پروانه می سرود ؟!
و معشوقه ای را تنگ به آغوشِ هوس می فشرد و می بوسید ...
کجا رفته اند آدم های این خانه ؟
که در گلوگاه زمان ؛
عطر کهنه ی خاطراتِ خویش را جا گذاشته اند ،
در انحنای مبهم و فرتوتِ خشت های راه پله ...
و من دیده ام ،
و من شنیده ام بغض را که هرشب ؛
از شکاف های دیوار ،
خودش را به درون می کشد و در جایِ خالیِ کسی ،
گریه می شود ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
۲.۰k
۱۰ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.