" بازگشت بی نام "

پارت ۱۲۴#


شوگا: می‌شنوم.

رینا بعد از مکثی کوتاه گفت
رینا: عاشقش کن.
شوگا: چی؟

رینا با خونسردی ادامه داد
رینا: اگه کاری کنی که عاشقت بشه، بعد ازش استفاده کنی و ولش کنی… دردش خیلی بیشتره.

نفس عمییق کشیدم
شوگا: ولی من تا الان کلی کار کردم. ازم متنفره… ازم می‌ترسه.

رینا: آدم‌ها وقتی خوب باهاشون رفتار کنی، حتی از کسی که ازش می‌ترسیدن هم می‌تونن خوششون بیاد.
شوگا: یه فکری می‌کنم. فعلاً.

تماس قطع شد.
گوشی رو کنار گذاشتم و به سقف خیره شدم.
با این همه خرابکاری… چطور باید کاری کنم عاشقم بشه؟
زیر لب گفتم
هی دارم بیشتر گند می‌زنم…

ویو ته یون

ته یون: کجایی؟
هیکارو: عزیزم، دم درم. بیا.

رفتم بیرون و سوار ماشینش شدم. دستم رو گرفت و بوسید.
این رفتارهاش رو دوست نداشتم… اما حرفی هم نزدم.
چاره‌ای نبود.

داشت حرکت می‌کرد که چشمم افتاد به شوگا؛ جلو عمارت ایستاده بود.
نگاهش سرد و ثابت بود.

هیکارو با تعجب پرسید
هیکارو: این پسره کیه؟...
دیدگاه ها (۰)

" بازگشت بی نام "

" بازگشت بی نام "

" بازگشت بی نام "

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط