کاش می شد خویشتن را بشکنیم

.
کاش می شد خویشتن را بشکنیم
یک شب این تندیس تن را بشکنیم
بشکنیم این شیشه صد رنگ را
این تغافل خانه نیرنگ را
آسمان دوستی آبی تر است
شب در این آیینه مهتابی تر است
من نمی گویم کسی بی درد نیست
هر کسی دردی ندارد مرد نیست
لیک می گویم که فصل سوختن
آب را هم می توان آموختن
خنده ها را می توان تقسیم کرد
گریه ها را می توان ترمیم کرد
گر خطر می بارد از این فصل سرد
دوستی را باید اول بیمه کرد
عشق با لبخند مردم زنده است
زندگی هم با تبسم زنده است...
دیدگاه ها (۱)

. سلام به آغاز گر هر طلوع سلام به صبح به آغاززندگی تعداد دم ...

توای خداتکراری ترین"حضور" زندگی منیومن عجیب به آغوشت از آن س...

عبادت بی صداقت حقه بازیست،اساس مسجدش بتخانه سازیست،چرا انسان...

ﻣﻮﻱ ﺁﺷﻔﺘﻪ ﻋﺸﺎﻕ ﻣﺮﺗّﺐ ﻧﺸﻮﺩﻫﺮ ﻛﻪ ﮔﺮﻳﺎﻥ ﺣﺴﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﻣﻌﺬّﺏ ﻧﺸﻮﺩﻗﺴﻤﻲ...

کافیه خدا بخواد......

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط