hi

عشق در دنیای اشتباه پارت ❺❶
🐍کجا میتونی نگه داری.. ها؟🦋میخوای چیکار کنی 🐍کنجکاوی نکن.. /سوهی رفتم منو تنها گذاشت این قفس سقف نداره. بارون داره بدجور یخم میکنه.. داشتم میلرزیدم که صدای داد و بی داد یونگی رو شنیدم 🐱برید کنار عوضیا. یونگی نگهبان هارو کنار زد میخواستن به سمتش بیان مه جیهوپ مانع شد. یونگی به سمت قفسم اومد 🐱حالت خوبه؟ باهات چیکار کرد؟ اسیب ندیدی(نگران) چشم هاش فرق دارن احساس توی چشم هاش باهام حرف میزنن و به یه دنیای دیگه منو میبرن 🦋خوبم.. چیزیم نیست. 🐱زانو هات زخم شده؟ دامنت خونیه. 🦋خراشه. چیزی نیست. 🐱دستت رو بده من. دستم رو از لای میله های چوبی رد کردم و به بیرون بردم. یونگی کتش رو دراورد و بهم داد 🐱بپوشش.. سرما میخوری. کت رو سفت پیچیدم دور خودم دیدم رو گرفت و گفت🐱صبر کن.. میارمت بیرون. 🦋ب.. باشه 🐱بیا جلو. رفتم جلو تر چسبیدم به میله های قفس 🐱صورتت رو بیار جلو. گفتم شاید چیزی چسبیده به صورتم رفتم جلو تر یونگی رو صورتم خم شد و بی مقدمه Lبم رو به دندون گرفت و بوسه ی کوتاهی زد 🐱مواظب.. خودت باش.. من میام پیشت. 🦋../یونگی دور شدن منو تنها گذاشت یکم بعد بارون بند امد کت یونگی رو انداختن رو خودم و پستم رو بالشت کردم اینم از روز تولدم و خوابیدم ویو جولیت زمان حال🐁اوووو چه رمانتیک.. جونگ شونم از این کارا بلده؟ 🐺بهترم بلدم 🐱خیلی امید نداشته باش من تک بودم عروس گلم 🐁🤣🐱حالا بزارید من تعریف کنم فلش بک به قدیم صبح از زبان یونگی تا صبح با سوهی کلنجار رفتم و دعواش کردم هیچ فایده ای نداشت.. نمیگه برنامه اش چیه این کلافه ام کرده.. اگر هانا سرما خورده باشه میکشمش. داشتم میرفتم سمت اتاق مادرم تا ار ا و ن کمک بخوام که دیدم سوهی و یه مرد دارن میرن سمت قفس هانا دست نامجون که باهام بود رو گرفتم و به اونا اشاره کردم 🐨صبر کن ببینیم چی میشه. بقیه ویرا کم کم دورم جمع شدن. سوهی و اون مرد همراه هانا بعد چند دقه اومدن بیرون و به سمت.. سمت اتاق خواب قصر رفتن! اونجا جایی بود که دخترا با امپراطور میخوابیدن میخوان به هانا دست بزنن حتی فکرش دیوانه ام میکنه به سمت اتاق رفتم و پیرا درحالی که اسمم رو صدا میزدن پشت سرم اومدن سوهی قبر خودش رو کند . ویو هانا بردم تو به اتاق و با اون مرده تنها شدم دیدم داره دکمه های لباسش رو وا میکنه 🦋د. داری چیکار میکنی؟ 🐔تو که عادت داری حال بدی.. حالا یه زره هم به من. اومد سمتم و کبود هم به دیوار و شروع کرد بوسیدنم به کتفش مشت زدم ولی زود چرم نیم سبد نمیرفت عقب تا ازم دل می مکند با تمام وجودم داد میزدم داشت میرفت سمت گردنم که یهو یه شمشیر سیاه رفت توی شکمش از پشت چشم هاش سیاه شد و ار ذهنش خون زد بیورن افتاد زمین به پشتم نگاه کردم.. یونگی بود !
دیدگاه ها (۰)

hi

hi

hi

hi ا

گل وحشی منپارت ۱ ساعت ۷:۴۰ویو ات حیح امروزم مثل همیشه باید م...

پارت ۱۱رز وحشی خب حوصلم سر رفته پس رفتم اشپز خونه و به خدمتک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط