قلب من با تو می تپد

قلب من با تو می تپد⚡🫧
قسمت پنجم: تناسخ🪐
____________________

هردو دویدند تا ببینن چی شده
وقتی جلو رفتن دیدن هر لحظه داره دنیا از دیدشون محو میشه
و یواش یواش چشاشون بسته شد......

از دید چویا:

*باز شدن چشم*

چی.. چی... چیشده؟

کونیکیدا و دازای کجان؟

چرا من لباس قرمز پوشیدم؟؟؟؟
( عکس بالا*ورق بزن*)
کلاهم کلاهم کووووووووو؟

دازایییییییییی.......

*فکر میکرد که کلاهشو دازای برداشته*

پایان دید چویا

از دید دازای:

*باز شدن چشم*
کونیکیدا و چویا کوشن؟
این دستای منه؟
( عکس بالا*ورق بزن* اونی که بالاش نوشته دازای رو ببین)
چرا دامن دارم؟
عرررررررر
این خونه هه مال کیه؟؟؟؟؟؟
*ریختن تمام پشم های دازای*

پایان دید دازای

*در زدن*

دازای : بله؟
دازای توی ذهنش:هننننن صدام دخترونسسس

*باز شدن در*

حتما تا حالا فهمیدی که دختر شدی نه؟

دازای : تو.... تو دیگه کی هستی
_____________________
پشمای همتون ریخت نه؟ 😈

حالا حدس بزنید کی میاد پیش چویا⚡🌫️

لایک و فالو یادت نره!
دیدگاه ها (۴)

یه نفر درخواست داده بود که چند تا انیمه یائویی معرفی کنم ✨🌚ش...

کدوم آرزو رو دارید؟ 🖤🤍ساخت خودم💠کپی میکنی اجازه بگیر♦

ساخت خودم:)🍷✨خیلی باحاله🌚💦کپی میکنی اجازه بگیر🌙☘️فردا میخوام...

کدومشو دیدی؟ 🌙🌚 بلاخره بعد از صد سال تونستم یه ویدیو بسازم⛩️...

گل قرمز و اسلحهاز زبان راوی: دازای نُوا رو آورد چویا با چشما...

گل قرمز و اسلحهپارت دوماز زبان راوی: چند ساعت گذشته بود که د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط