خون اشام کیوت پارت ۲۲

از زبان راوی:
این دو نفر رفتن زیر یک درخت بزرگی تا رعد و برق و بارون تموم بشه..حدود ۲۰ دقیقه بعد بارون و رعد و برق تموم شده بود... ساعت های ۱۰ شب بود که لینا و جیمین به جایی رسیدن که هر درخت پر از میوه بود.
+ جیمینننننن اینجا پر از چیزای خوشمزست(ذوق)
_اره خانم شکمو
+ گگگگ
_ عا راستی لینا سبد رو اوردی؟
+ سبد؟....امم...
_ نگو که...
+ ای بابا خو فراموش کردم دیگههه
_ الان این میوه هارو کدوم گوری بزاریم؟؟
+ نگران نباش خوشبختانه من توی جیبم چند تا پلاستیک گذاشته بودم
_ خوبه
هر دو از درختا داشتن میوه بر میداشتن که
از زبان لینا:
تقریبا از این درخت  تمام سیب هاشو برداشتم خواستم برم که چشمم افتاد به یک سیب ه بالای درخت بود  و خب  چون من زیادی کله شقم  با بدبختی رفتم بالای درخت و خواستم سیب رو بردارم که....
۲۰ تا لایک
به نظرتون ادامه بدم یا نه؟
دیدگاه ها (۱۶)

فیک مافیایی از یونگی

پیشی مافیا پارت ۱

تایپ شخصیتم

#نفر_بعدی_در_کار_نیست #No_next_person #نفر_بعدی_در_کار_نیست ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط