آسمان را تنگ دیدم

آسمان را تنگ دیدم
در خودم پرواز کردم
اولش پایان گرفتم
آخرش آغاز کردم
خیر بود آن شرّ ِ مَُطلق
استخاره باز کردم
دوستم دارد ؟ ندارد ؟
دوستم دارد ؟ ندارد ؟

سینه ی منصور پس زد
فهم ِ شطحـیـّـات ما را
هیچ کس نشناخت آخر
قاضی حاجات ما را
بعد ِ عمری عشق بازی
ذکر تسبیحات ِ ما را !!
دوستم دارد ؟ ندارد ؟
دوستم دارد ؟ ندارد ؟

بر سر مردی ندیدم
سایه ی امّیدی از او
مو به مو بنویس ای باد
هرچه را که دیدی از او
آه ای باد ِ موافق
کاش می پرسیدی از او
دوستم دارد ؟ ندارد ؟
دوستم دارد ؟ ندارد ؟

مثل جنگل ها بخشکم
مثل هیزم ها بسوزم
ناز شستش نوش جانش
هر چه آورده به روزم
هر که می داند بگوید
من نمی دانم هنوزم
دوستم دارد ؟ ندارد ؟
دوستم دارد ؟ ندارد ؟

غیر پژمردن چه دارد
غنچه ی لب را شکفتن
دوری ِ بیدار خوش تر
از کنار یار خفتن
او به تخت افتاده بی من
من به شطحیّات گفتن
دوستم دارد... ندارد ...
دوستم دارد ... ندارد ...


#یاسر_قنبرلو
دیدگاه ها (۲۰)

سلام بکنیم به اون نقشه کش که نقشه کشید محصولات ایران خودرو و...

از درگیری هابیل و قابیل به اینور......واقعه پاریس تنها اتفاق...

دختر ِ چادر سفید ِ سینی ِ چایی به دست!ای که هرگز در خیالم هم...

خواستم تا نامه بنویسم نگاهم خیس شدآمدم تمبری بچسبانم زبانم ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط