لبش را بر گردنم گذاشت

لبش را بر گردنم گذاشت
یک بوسه بود؟
دو بوسه؟
یا هزاران هزار؟
من در حال پرواز بودم
در خیال آفتاب
در خیال یک تابستان داغ
در رویای یک نیمکت چوبی و در هوای تاریک روشن یک باغ
در آن لحظه های شیرین
نه او بود
نه من بودم
نه ترس گناه بود
نه فکر فردا
تنها آغوشی بود پر شور
پر تمنا
بی هراس
بی پروا
تک بوسه هایی بود
بر گردنم
بر گونه ام
بر لبانم
و هزاران هزار بوسه
بر روحِ بی تابم
دیدگاه ها (۱)

و خداوند زن را نمک زندگی آفرید تا مرد را از گندیدگی نجات دهد...

بهترین حس یعنی هر روز صبح یکی بهت بگه مواظب خودت باش

هنوز مثل سابق مهربانماما دیگر کسی صدایم نمی کند مهربانم …

فصل دوم"قدم‌زدن در کهکشانِ "بی خیال،آسمون همچنا تاریک بود، ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط