پارت : ۷۵
کیم تهیونگ ۱ مارس ۲۰۲۳ ، ساعت ۰۸:۱۶
صبح بود.
هوا سرد،
ولی آفتاب میتابید.
تهیونگ کنار پنجره ایستاده بود،
با چشمهایی که شب نخوابیده بودن،
با دلی که دیگه نمیزد،
میلرزید.
یوری هنوز برنگشته بود.
و اونجا،
وسط خیابون سنگفرششدهی لیتوانی،
یوری بود.
با لیام.
دست توی دست.
تهیونگ خشکش زد.
نه از صحنه،
از تأیید.
از اینکه حالا دیگه مطمئن بود:
یوری خیانت کرده.
دستهاش لرزیدن،
لبهاش باز شدن،
و با صدایی که از ته تاریکی میاومد،
فریاد زد:
ــ یورییییییی!
یوری برگشت.
چشمهاش تهیونگ رو دیدن،
روی پنجره،
با صورت شکسته،
با نگاه خالی.
اما یوری با یه نگاه خلاء بهش خیره شد و زود نگاهش رو گرفت و به راهش ادامه داد.
تهیونگ عقب رفت،
پرده رو کشید،
و نشست روی زمین.
با دستهایی که صورتش رو گرفتن،
با صدایی که حالا دیگه زجه بود،
نه گریه.
ــ چرا؟
چرا منو فروختی؟
چرا اون شب،
اون آغوش،
اون عطر لعنتی،
همهش دروغ بود؟
چرا منو با یه لبخند کج عوض کردی؟
چرااااااااا...
چرا منو کشتی، یور؟
جونگکوک پشت در ایستاده بود،
نفس نمیکشید،
چون صدای تهیونگ،
مثل صدای کسی بود که داره میمیره،
ولی هنوز زندهست.
_____________
وقتی میگم آپ نمیکنم هی شما میگید بعدی بعدی این میشه نتیجهش....
برید یکم زجه بزنید.
و یکم یوری رو فحش بارون کنید...
صبح بود.
هوا سرد،
ولی آفتاب میتابید.
تهیونگ کنار پنجره ایستاده بود،
با چشمهایی که شب نخوابیده بودن،
با دلی که دیگه نمیزد،
میلرزید.
یوری هنوز برنگشته بود.
و اونجا،
وسط خیابون سنگفرششدهی لیتوانی،
یوری بود.
با لیام.
دست توی دست.
تهیونگ خشکش زد.
نه از صحنه،
از تأیید.
از اینکه حالا دیگه مطمئن بود:
یوری خیانت کرده.
دستهاش لرزیدن،
لبهاش باز شدن،
و با صدایی که از ته تاریکی میاومد،
فریاد زد:
ــ یورییییییی!
یوری برگشت.
چشمهاش تهیونگ رو دیدن،
روی پنجره،
با صورت شکسته،
با نگاه خالی.
اما یوری با یه نگاه خلاء بهش خیره شد و زود نگاهش رو گرفت و به راهش ادامه داد.
تهیونگ عقب رفت،
پرده رو کشید،
و نشست روی زمین.
با دستهایی که صورتش رو گرفتن،
با صدایی که حالا دیگه زجه بود،
نه گریه.
ــ چرا؟
چرا منو فروختی؟
چرا اون شب،
اون آغوش،
اون عطر لعنتی،
همهش دروغ بود؟
چرا منو با یه لبخند کج عوض کردی؟
چرااااااااا...
چرا منو کشتی، یور؟
جونگکوک پشت در ایستاده بود،
نفس نمیکشید،
چون صدای تهیونگ،
مثل صدای کسی بود که داره میمیره،
ولی هنوز زندهست.
_____________
وقتی میگم آپ نمیکنم هی شما میگید بعدی بعدی این میشه نتیجهش....
برید یکم زجه بزنید.
و یکم یوری رو فحش بارون کنید...
- ۸۲۹
- ۲۹ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط