متن خودم
#متن_خودم
#جای_خالی_ات_اما :)
آفتاب که در میانه قرار می گرفت قلبمان نجوایش را شروع میکرد و هراسان اما خندان چشممان را همچو پنجره ای رو به بی کران دریا باز میکرد..
ساعت را نه تکرار بلکه از بر بودیم برای وصل وصال..
اما انگار دلیل با نظمی های اخیر وجود تنفس عطر آگین تو در این هوا بود و ساعت منظم زندگیمان از وجود تو..
چند روزیست که حساب همه چیز از دستمان خارج شده و ساعات دلتنگی پر تنش و بی رحمانه بر دیواره ی این #دل ناآرام میکوبد. .
آفتاب جایش را نه در میانه بلکه در مرکز ترین نقطه آسمان داده و چشممان نه به دریای بی کران بلکه به دلتنگی نفس گیر باز میشود. .
دیگر این نظم تکرار ساعت را بی محابا رها کرده و کنجی ، برای خود خیال یک لبخندت را تجسم میکنیم..
منکه نه اما انگار ساعت ها انتظارت را فراوان میکشند ..
هوای منکه نه اما انگار هوای شهر حالش به نفسی بند است که دیگر اثری برایش باقی نمانده و از جان تنفست را خواستار است..
آفتاب اما گله مند از نبودنم در امتدادش است و قلبم گله از تپش های پر تکرار بی نظمش..
این گله ها را من که نه اما زمین و زمان و کائنات این شهر از تو دارند..
راستی مسافرت بی رحمانه ات را چطور در کنج این قلب بگنجانم که اندکی آرام گیرد؟
نبودنت را چطور برای این شهر توصیف کنم که وابستگیشان لطمه ای نبیند؟
اصلا آمدنت را با چه تقویمی؛ برای خود و این روزها نشان دهم..
راستی خبر آمدن #یلدا را داری؟
مثل اینکه قرار است این بار #یک_دقیقه بیشتر #دلتنگ_ترت باشم ❤
قرار است یک دقیقه بیشتر منتظر ترت باشم !
#قاف :)
#جای_خالی_ات_اما :)
آفتاب که در میانه قرار می گرفت قلبمان نجوایش را شروع میکرد و هراسان اما خندان چشممان را همچو پنجره ای رو به بی کران دریا باز میکرد..
ساعت را نه تکرار بلکه از بر بودیم برای وصل وصال..
اما انگار دلیل با نظمی های اخیر وجود تنفس عطر آگین تو در این هوا بود و ساعت منظم زندگیمان از وجود تو..
چند روزیست که حساب همه چیز از دستمان خارج شده و ساعات دلتنگی پر تنش و بی رحمانه بر دیواره ی این #دل ناآرام میکوبد. .
آفتاب جایش را نه در میانه بلکه در مرکز ترین نقطه آسمان داده و چشممان نه به دریای بی کران بلکه به دلتنگی نفس گیر باز میشود. .
دیگر این نظم تکرار ساعت را بی محابا رها کرده و کنجی ، برای خود خیال یک لبخندت را تجسم میکنیم..
منکه نه اما انگار ساعت ها انتظارت را فراوان میکشند ..
هوای منکه نه اما انگار هوای شهر حالش به نفسی بند است که دیگر اثری برایش باقی نمانده و از جان تنفست را خواستار است..
آفتاب اما گله مند از نبودنم در امتدادش است و قلبم گله از تپش های پر تکرار بی نظمش..
این گله ها را من که نه اما زمین و زمان و کائنات این شهر از تو دارند..
راستی مسافرت بی رحمانه ات را چطور در کنج این قلب بگنجانم که اندکی آرام گیرد؟
نبودنت را چطور برای این شهر توصیف کنم که وابستگیشان لطمه ای نبیند؟
اصلا آمدنت را با چه تقویمی؛ برای خود و این روزها نشان دهم..
راستی خبر آمدن #یلدا را داری؟
مثل اینکه قرار است این بار #یک_دقیقه بیشتر #دلتنگ_ترت باشم ❤
قرار است یک دقیقه بیشتر منتظر ترت باشم !
#قاف :)
۲.۱k
۲۹ آذر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.