ادامه پارت چهارم

*ادامه پارت چهارم*
♧◇♡♤

گوشه اتاقش نشسته بود،حتی لباس هایش را هم درنیاورده بود،بطری الکل در دستش بود و مدام از آن مینوشید.
او مانند مردی بازنده بود که انگار همه چیزش را از دست داده.
خشم،انتقام،جنون،غم،تنهایی...همه اینها ذهن سانزو رو دربر گرفته بود.
لب های لرزانش را باز کرد و با صدایی آهسته،دردناک و لرزان نام فرشته اش را صدا زد:(...ا/ت...دلم...برات... تنگ شده...تو...کجایی...؟)
و یک جرعه دیگر از الکل نوشید. مزه تلخ و سوزناک الکل از گلویش پایین میرفت و او را بیشتر و بیشتر گیج و مست میکرد.
با زحمت از جایش بلند شد و به سمت دستشویی رفت اما تا قبل از اینکه دستش دستگیره در را لمس کند تلفنش زنگ خورد.
(...تچ...این خروس بی محل دیگه کیه؟)
تلفنش را برداشت و به اسم نگاه کرد.
ا/ت!
چشمان سانزو از تعجب گشاد شد...انگار که داشت خواب میدید ای کاش خواب نبود یا اگر هم خواب بود نمیخواست که به پایان برسد
فورا روی دکمه پاسخ کلیک کرد.
(الو؟)
اما جوابی نشنید...تنها چیزی که میشنید صدای نفس های لرزان یک نفر بود...انگار که او در خطر بود و محتاج کمک بود.
(...ا/ت تو اونجایی؟...حالت خوبه؟)
اما بازهم جوابی نشنید.
ناگهان تلفن قطع شد!
(نه،نه،نه!)
اما بعد از آن فورا پیامی برای سانزو اومد،سانزو فورا روی نوتیف پیام کلیک کرد...یک شماره ناشناس...که یک عکس برایش فرستاده بود...عکس ا/ت را!
سانزو وقتی به آن عکس نگاه کرد قلبش شکست...فرشته اش را با دست و پاهای بسته،روی زمین با صورت و بدن زخمی و چشم های نیمه باز...احساس خشم خود را به جای ناراحتی گذاشت.
پیامی دیگر اومد.
"اگه میخوای عشقت رو زنده ببینی به نفعته که هر کاری که میگم رو انجام بدی و پای رفیق هاتو به این قضیه باز نکنی اگه این کار رو بکنی بهت قول میدم که جنازه اش رو برات بفرستم"
اما سانزو قبل از اینکه پیامی دهد آن شماره فورا او را بلاک کرد.
(لعنتی!)
میدانست که این یک تهدید واقعی است و او باید تلاش کند تا فرشته اش را نجات دهد...اما او گیج و سردرگم بود میدانست که نباید به اینجور افراد اعتماد کند اما اگر اعتماد نکند هم برای ا/ت خطرناک است...پس همان کار همیشگی اش را انجام میداد...کار ها را با روش خودش پیش میبرد اما آنها نباید بفهمند یعنی سانزو در ظاهر باید وانمود میکرد که دارد به آنها اعتماد میکند اما در واقعیت دارد کار خودش را انجام میدهد.
این یک بازی خطرناک بود که سانزو وارد آن شده بود و باید تلاش میکرد تا موانع را کنار بزند تا فرشته اش را صحیح و سالم نجات دهد.
دیدگاه ها (۱۸)

*پارت چهارم*(مایکی...چرا همچین بی احتیاطی کردی؟)کاکوچو پرسید...

بچههههههه هاااااااعیدتون مبااااااارک🎉🎆نماز و روزه هاتون قبوو...

Name Anime:Number of episodes:اسم انیمه:تعداد قسمت ها:™ ℠ © ...

خب...این پست جهت اینه که بیام بگم که من به احتمال زیاد بعد ا...

خوندن بدون لایکو کامنت حرامه.you and me P20که ناگهان تهیونگ ...

سناریو سانزو

هرزه ی حکومتی پارت ۷ بردمش تو اتاق خودم...دستش و محکم ول کرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط