در نیمهی تاریک اتاق

در نیمه‌ی تاریک اتاق
تصویر تار زنی که
به سوگ شعرهایش
نشسته بود دیده میشد
بوسه‌های نکرده‌اش را
حریصانه از شمشاد‌های جامانده
در گل‌های پیراهنش
با لبخندی غبارآلود می‌چید
بر خاکستر سوخته‌ی خاطراتش
بر هجرت گرمای تنش
عریان می‌رقصید
و پرهای طلایی سینه‌اش
پوست می‌انداخت
طعم کال لب‌هایش را
به سلامتی اندوهش
سر می‌کشید تلخ، تلخ
زنی طرد شده
از بیگانه‌ترین عشق
که گونه‌هایش به کبودی میزد
زخم‌هایش مدام
ویار نمک می‌گرفت
چکامه می‌سرود
و دست خالی
در نیمه‌ی تاریک اتاق
به زوال شیدایی‌اش می‌خروشید ...
دیدگاه ها (۳)

سر ما همیشه دعواست. سر ما آدم‌های معمولیِ مهربان، که یاد گرف...

گاهی بگو بیشتر اما سکوت کن!بگذار بدانی که هنوز چشم هایت خوان...

با فکر درگیر ...میشه کل شهرو پیاده رفتو خسته نشدباگ خلقت عجی...

یا به قولی حال ما خسته تر از ویران شدن است بنشین چای بنوش زح...

درخواستی

تکپارتی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط