ازمایشگاه سرد

سلامممممم چطورین؟
اینم خدمت شما

پارت هشتم:
و دیدیم که هیچی انجا نبود!

من با بیحوصلگی و خستگی
میگویم:الکی بود همچی جک اینجا هیچی نیست!
و اهی از روی خستگی میکشم

جک که تعجب کرده است :چطوره بقیه ی خانه را بگردیم؟
نظرت چیه؟

من با کمی مرددی میگویم :خوب باشه بالاخره تلاش کردن بهتر از تماشا کردن است. تواونطرف رو بگرد من این طرف رو چطوره؟

جک کمی مردود است به او نگاه میکنم: یا میخوای باهم بریم بگردیم؟

جک لبخندی از روی رضایت میزند و میگوید:این بهتره

و بعد اتاق به اتاق را میگردیم
اولین اتاق انگار اتاق نوزاد بوده است یک تخت بچه و اسباب بازی هایی که نرم هستن درست مناسب یک بچه نوزاد و البته کلی لباس،شیر خشک و لباس های نوزاد که معلومه خیلی وقته هیچکس بهشون سر نزده چون همه تاریخشون مال ۱۵یا حتی ۲۰ سال پیش هستن یا شایدم بیشتر!

اتاق دوم اتاق معمولی ای هست یک اتاق با یک تخت دو نفره شاید اتاق خواب والدینی چیزی بوده باشه چیزی که نظر من را جلب کرد این بود که یک اینه انجا است که یک میز و یک صندلی دارد و روی میز به نظر لوازم ارایش هستن انقدر که وسایل پوسیده و خراب هست که نمیتوان تشخیص داد که چه چیزی هستن !

خانه انقدر قدیمی است که حتی وقتی فقط راه میرویم صدای خش خش بلندی از کف های چوبی عمارت بلند میشه تابلو های قدیمی زیادی اینجا است که خاک گرفته اند یک تابلو انجا است که رویش پارچه کشیده اند به سمتش میروم تا پارچه را بردارم و زیر تابلو را ببینم ولی جک من رو از پشت میگیرد

لیتی صبر کن!!

و من را متوجه ی شکستگی جلویم میکند یک حفره ی بزرگ درست جلویم قرار دارد جک من را ارام از حفره دور میکند تا خدایی نکرده داخلش نیفتم برایم جای تعجب داشت که

چرا ندیده بودمش؟ چرا اینقدر عمیق بود؟ مگه زیر این خانه چقدر عمق داشت؟یعنی زیرش گودال بود نه زمین صاف؟

این سوال ها خیلی در ذهن من میگذشتن نمیتوانستم بهشون فکر نکنم ولی دیگه راهی نداشتم
با اینکه خیلی دوست داشتم زیر تابلو را ببینم راهی نداشت که بتوانم به ان سمت بروم پس بیخیال تابلو شدم البته دوست نداشتم بیخیالش بشوم ولی جک منو قانع کرد که نروم و دنبال راه دیگه ای نباشم و من هم مجبوری قبول کردم

به اتاق سوم میرویم این یکی یک اتاق معمولی نیست همچی صورتی عه یگ چادر بچگانه هم وسط اتاق زده شده به سمت چادر میروم چادر را باز میکنم چند تا خفاش ازش به بیرون میاین من و جک با دستانمان جلوی صورتمان را میگیریم حتی جک من را بغل میکند که اسیبی نبینم و بعد از اینکه خفاش ها رفتن به داخل چادر نگاه میکنم چیزی که میبینم شاید شمارو نه ولی من را میترساند...

(ادامه دارد)
دیدگاه ها (۰)

ازمایشگاه سرد

ازمایشگاه سرد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط