P.8
P.8
「مافیای سرد」
Hary And Jong Kook
♤Faik ♧
🂡🂢 the gambler🂣🂤
( هاری، کوک. آجوما.. جوهی،، الکس،. خدمتکارا & )
، وای. قد حال داد
& باهات موافقم
& خیلی خوب بود
هاری ویو
خیلی حال داد اما امید وارم ارباب نفهمه چون احتمالا سر مو از بدن میکنه .
کوک ویو
رفتم پارتی دنبال یه هر.. .... زه اما پیدا نکردم انقد گشتم گشتم که آخراشه به زور خریدمش اندام خوبی داشت و پوست سفید رفتم باهاش س..... ک......... س کردم خوب بود ولی بازم می خواستم ولی نمیشود چون دختره ی بدبخت رو به فاخ دادم دلم می خواست این دختره هاری باشه ، خلاصه رفتم خونه قرار بود ساعت 5 برم اما کارام زودتر تموم شدن و الان ساعت 3 هست تا خونه 5 مین راه بود اما چون عجله داشتم ببینم چه خبره مثل خر کار دادم و دقیق ساعت 3 و 1 دقیقه رسیدن رفتم تو دیدم صدای خنده میاد رفتم اشپزخونه دیدم همه ی ندیمه ها دارن میخندن حتا هاری خندم گرفت و اوهوم بلند کردم و همه ساکت شدن
. اینجا چخبره ( با داد)
،، ارباب جون هاری داشت یه آهنگ می خوند ندیمه ها هم پشت سرش میگفتن هی و در آخر گرفتن همه خندیدن
. آها هاری بیا اتاقم
، چشم ارباب
رفتن
تو اتاق کار کوک
کوک نشست روی صندلی هاری هم وایساده بود
. بیا اینجا
هاری رفت جلو
. پشین
، ک... کجا ار.. اربا.. ب
. رو پام
، چشم
نشست
کوک هاری رو طوری نشوند که صورت هاری و کوک جلو هم بود
. میدونستی خیلی دوستت دارم
، ب... بل... بله؟
. من عاشقتم هاری
. من تورو برای همین اوردم اینجا
. منو دوست داری
. در زمان دیگه باهام رسمی حرف نزن و منو کوک صدا کن
، م... منم.... دددوست.. دارم
. واقعا ( ذوق)
، آره
باهم کیس میرن
. دیگه لازم نیست کار کنی
، باشه
. حالا برو اتاقت من یکم کار دارم همونجا بمون تا من بیام
، باشه
لپشو بوس میگه و میره ( هاری )
شرط :
4 فالو
20 لایک
「مافیای سرد」
Hary And Jong Kook
♤Faik ♧
🂡🂢 the gambler🂣🂤
( هاری، کوک. آجوما.. جوهی،، الکس،. خدمتکارا & )
، وای. قد حال داد
& باهات موافقم
& خیلی خوب بود
هاری ویو
خیلی حال داد اما امید وارم ارباب نفهمه چون احتمالا سر مو از بدن میکنه .
کوک ویو
رفتم پارتی دنبال یه هر.. .... زه اما پیدا نکردم انقد گشتم گشتم که آخراشه به زور خریدمش اندام خوبی داشت و پوست سفید رفتم باهاش س..... ک......... س کردم خوب بود ولی بازم می خواستم ولی نمیشود چون دختره ی بدبخت رو به فاخ دادم دلم می خواست این دختره هاری باشه ، خلاصه رفتم خونه قرار بود ساعت 5 برم اما کارام زودتر تموم شدن و الان ساعت 3 هست تا خونه 5 مین راه بود اما چون عجله داشتم ببینم چه خبره مثل خر کار دادم و دقیق ساعت 3 و 1 دقیقه رسیدن رفتم تو دیدم صدای خنده میاد رفتم اشپزخونه دیدم همه ی ندیمه ها دارن میخندن حتا هاری خندم گرفت و اوهوم بلند کردم و همه ساکت شدن
. اینجا چخبره ( با داد)
،، ارباب جون هاری داشت یه آهنگ می خوند ندیمه ها هم پشت سرش میگفتن هی و در آخر گرفتن همه خندیدن
. آها هاری بیا اتاقم
، چشم ارباب
رفتن
تو اتاق کار کوک
کوک نشست روی صندلی هاری هم وایساده بود
. بیا اینجا
هاری رفت جلو
. پشین
، ک... کجا ار.. اربا.. ب
. رو پام
، چشم
نشست
کوک هاری رو طوری نشوند که صورت هاری و کوک جلو هم بود
. میدونستی خیلی دوستت دارم
، ب... بل... بله؟
. من عاشقتم هاری
. من تورو برای همین اوردم اینجا
. منو دوست داری
. در زمان دیگه باهام رسمی حرف نزن و منو کوک صدا کن
، م... منم.... دددوست.. دارم
. واقعا ( ذوق)
، آره
باهم کیس میرن
. دیگه لازم نیست کار کنی
، باشه
. حالا برو اتاقت من یکم کار دارم همونجا بمون تا من بیام
، باشه
لپشو بوس میگه و میره ( هاری )
شرط :
4 فالو
20 لایک
۶.۳k
۰۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.