📜 یک تکه شعر
📜 #یک_تکه_شعر
🖊 #حسن_آذری
📜 📜 📜
از مادرم پرسیده بودم
با گلهایی که خواهم چید
چه کنم که هرگز خشک نشوند؟
گفته بود بکار،
در دامن محبوبت بکار
از پدرم پرسیده بودم
با زخم هایت چه کرده ای
که ردی از آنها نیست؟
گفته بود بسته ام
با روسری محبوبم بسته ام.
به برادرم گفتم چه میکنی
که هرگز کسی گریه ات را ندیده است
گفت به هر چیزی که تو را می گریاند
نگو اندوه
نام کوچکش را پیدا کن و
با نام کوچک صدایش بزن...
📜 📜 📜
🖊 #حسن_آذری
📜 📜 📜
از مادرم پرسیده بودم
با گلهایی که خواهم چید
چه کنم که هرگز خشک نشوند؟
گفته بود بکار،
در دامن محبوبت بکار
از پدرم پرسیده بودم
با زخم هایت چه کرده ای
که ردی از آنها نیست؟
گفته بود بسته ام
با روسری محبوبم بسته ام.
به برادرم گفتم چه میکنی
که هرگز کسی گریه ات را ندیده است
گفت به هر چیزی که تو را می گریاند
نگو اندوه
نام کوچکش را پیدا کن و
با نام کوچک صدایش بزن...
📜 📜 📜
۶۲۶
۲۸ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.