ز سرگذشت چمن دل به درد می آید

ز سرگذشت چمن، دل به درد می آید
ببند پنجره را باد سرد می آید!

دریغ باغ گل سرخ من که در غم او
همه زمین و زمان زار و زرد می آید

نمی رود ز دل من صفای صورت عشق
و گر بر آینه باران گرد می آید

به شاهراه طلب نیست بیم گمراهی
که راه با قدم رهنورد می آید

تو مرد باش و میندیش از گرانی درد
همیشه درد به سروقت مرد می آید!

دگر به سوز دل عاشقان که خواهد خواند
دلم ز ناله ی بلبل به درد می آید ...

#هوشنگ_ابتهاج
دیدگاه ها (۱)

‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌این حنجره این باغ صدا را نفروشیداین پنجره این خاطر...

یک قدم برداشتم دور از تو سرگردان شدمآنقدر باریدم و باریدم و ...

شمع دل ما حسرت پروانه نداردعمریست که دل میل به پیمانه نداردغ...

آدمیزاد است دیگر، دوست دارد دق کند گاه گاهی گوشه ای بنشیند و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط