بعضی وقتها یک چیزی رو میذاری جلوتر از خودت و سعی میکنی ب

بعضی وقت‌ها یک چیزی رو میذاری جلوتر از خودت و سعی میکنی بهش برسی. می‌افتی, بلند میشی, چنگ میزنی, رها میکنی. در نهایت یک چیزی جلوتر از تو هست که به خاطرش خودت رو به اون سمت میکِشی. گاهی هم هر چه بند هست پاره میکنی. مسیری نیست, پس مقصدی وجود نداره و جلوتری هم نیست. چیزی نیست که تو رو بند کنه, چون بندها رو پاره کردی. پس یا سقوط میکنی، یا معلق دست و پا میزنی. بی‌سرانجام.
دیدگاه ها (۱)

نبودن‌هایی هست ،که آدم را زمین گیر می‌کند !هیچ وقت تمام نمی‌...

کاش لازم نبود ادای آدمای قوی رو در بیاریم کاش میشد هر جا می ...

تو را می خواهم،برای خانه ای که تنهاییم...تو را می خواهم،برای...

میدانم گاهی تلخ ام؛گس ام؛بیشتر از معمولِ زندگیِ یک نواختم؛بد...

#اکیداً.کپی.ممنوع سلام صبحتون بخیر،عشقا ‏رها کردن کسی که خیل...

صدای پات رو میشنوم که از دور داری میای. ینی خیلی‌وقت بود که ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط