بعضی وقت ها یک چیزی رو میذاری جلوتر از خودت و سعی میکنی ب
بعضی وقتها یک چیزی رو میذاری جلوتر از خودت و سعی میکنی بهش برسی. میافتی, بلند میشی, چنگ میزنی, رها میکنی. در نهایت یک چیزی جلوتر از تو هست که به خاطرش خودت رو به اون سمت میکِشی. گاهی هم هر چه بند هست پاره میکنی. مسیری نیست, پس مقصدی وجود نداره و جلوتری هم نیست. چیزی نیست که تو رو بند کنه, چون بندها رو پاره کردی. پس یا سقوط میکنی، یا معلق دست و پا میزنی. بیسرانجام.
۹۲۲
۲۱ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.