بر زانوی تنهایی ام دارم سرت را

بر زانوی تنهایی ام دارم سرت را

با گریه می بینم غروب آخرت را

من التماس لحظه های درد هستم

آیا نگاهی می کنی دور و برت را؟

دست مرا بستند و پشتم را شکستند

می بینی آیا حال و روز حیدرت را؟

حالا که روی پای من از حال رفتی

فهمیده ام اوضاع و احوال سرت را!

پروانه حرف عشق را هرگز نمی زد

می دید اگر یک مشت از خاکسترت را

افتاده ام پشت درِ قفل نگاهت

واکن دوباره چشمهای نوبرت را

بر زانوی تنهایی خود سر گذارم

وقتی ندارم بر سر زانو سرت را
دیدگاه ها (۲)

مادرم فاطمـه مظلوم ترین در دنیـاستبخـدا واژه مـادر همه جا بی...

مولای غریبماز ما فاصله گرفتی تا به تو نزدیک تر شویمتا جهانی ...

ادامه بشین خونه رو آب و جارو نکنبذار زخم پهلوت بهتر بشهخودم ...

اینجا کسی برای تو جا وا نمی کنداین خاک احترام به دریا نمی کن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط