آمدی با تاب گیسو تا که بی تابم کنی

آمدی با تاب گیسو تا که بی تابم کنی
زلف را یکسو زدی تا غرق مهتابم کنی

آتش از برق نگاهت ریختی بر جان من
خواستی تا در میان شعله ها آبم کنی 

💞
دیدگاه ها (۱۴)

همـــه میتــونــن اسمــت رو صــدا کننامـــا …کـم هستـن کسـای...

کجای زندگی یادمون رفت زندگی کنیم!کاش همین قدر...پاکسادهبی دغ...

خدا کند که مرا ناگهان رها نکنیبمان که قلب مرا از خودم جدا نک...

محبت زیادے همیشہ آدم را خراب میڪنہ گاهے آدم ها میروند نہ برا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط