خدا کند که مرا ناگهان رها نکنی

خدا کند که مرا ناگهان رها نکنی
بمان که قلب مرا از خودم جدا نکنی

من از نگاه حسودان شهر می ترسم
به اسم کوچکم اینجا مرا صدا نکنی

و من تو را به دلم قول داده ام لطفاح
بمان که حرف مرا پیش دل دو تا نکنی

از این زمین فقط اینجا برای من امن است
به نام عشق در این شهر کودتا نکنی

گمان کنم که قراراست ما به هم برسیم 
اگر معامله ای تازه با خدا نکنی

#نرگس_کاظمی_زاده
دیدگاه ها (۱۹)

آمدی با تاب گیسو تا که بی تابم کنیزلف را یکسو زدی تا غرق مهت...

همـــه میتــونــن اسمــت رو صــدا کننامـــا …کـم هستـن کسـای...

محبت زیادے همیشہ آدم را خراب میڪنہ گاهے آدم ها میروند نہ برا...

مادر لباس کودکانش را با گیره به بند کشید، تا باد آنها را نبر...

رمـان مٰـالک نفٰس های تـوپـارت اول🌚✨︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫...

{سناریوی شماره ۸} || پارت سی‌ پنجم||نام سناریو: 《 قلبی از سن...

رمان خواهر و برادر رزمیکار

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط