اولین دیدار

پارت اول=
امروز بعد از دوسال رابطه مجازی میبینمش. سریع از خواب بیدار شدم حتی زودتر از الارم گوشیم رفتم حموم و یه دوش گرفتم بعد یه قهوه درستم کردم و خوردم موهام رو خشک کردم رفتم سر کمد و بدون فکر کردن هودی خاکی رنگی رو که داییم بهم داده بود رو بای لگ مشکی برداشتم و پوشیدم که صدای نم نم بارون توجه ام رو جلب کردم یه کلاه بافت مسکی بردا شتم موهام رو دم اسبی بستم کلاه بافتم رو گذاشتم سرم و رفتم که کوله ام رو اماده کنم وسایلمو ریختم توی کوله ام و رفتم پوتینمو پوشیدم.
*یک ساعت بعد*
رسیدم به کافه ای که توش قرار داشتیم وارد شدم و نشستم پشت یکی از میز های دونفره و گشیو چک کردم پیام داده بود -سلام زندگی خوبی +خوبم من کافه ام کجایی جوابی دریافت نکردم مثل همیشه دیر سین میزنه ایرپادم رو گذاشتم و یه اهنگ رندوم پلی کردم سرگرم خوندن رمان جدیدم شدم که باصدای صاف کردن گلوی یه نفر به خودم اومدم سرمو بردم بالا میلاد رو جلوم دیدم برای چند دقیقه محو چهره بالغش شدم بعد جلوش بلند شدم به یه دستگل رز قرمز داد ازش گرفتم و نشستیم که میلاد گفت -تو چت که خوب حرف میزنی + هنوز یخم اب نشده -دوست دارم یخت زود تر اب بشه +میشه بریم قدم بزنیم -اره دست گل رو برداشتم و بلند شدیم رفتیم بیرون چتر نیاورده بود چترمو دادم بهش قدش از من خیلی بلند تر بود شروع کردیم به قدم زدن توی کوچه های خلوت که میلاد حرف زد -قرار بعدی خونه ای من +چی با تعجب بهش خیره شدم همیشه توی چت از این حرفا میزد بعد سر شو انداخت پایین سرخ شد که لب زدم -می خوای الان بریم یه لبخند زد و گفت اره و برگشتیم به سمت کافه سوار ماشینش شدم برای چند لحظه ذهنم درگیر محیار شد که با احساس کردت دست گرم میلاد رو پام به خودم اومدم و نگاهش کردم زیر لب و با خونسردی گفت -اذیت که نمیشی +نه خوبه و شروع کردم به نوازش دستش دست مردونه والبته بزرگتر از دست من که منو یاد دست بابام مینداخت دستی که الان نداشتمش.. رسیدیم البته فکر کنم یه عمارت با نمای شیری رنگ
دیدگاه ها (۱)

بامداد خمار

الله اکبر

به والله اگر خبرت بود...

اولین دیدار.

نفرین شیرین. پارت 1

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط