خاطره ی یکی از رفقای شهید در مورد اخلاق و نوع رفتار شهید
خاطره ی یکی از رفقای شهید در مورد اخلاق و نوع رفتار#شهید_محمدحسین _محمدخانی
__________________
سلام دوستان
من یه خاطره ازش دارم
البته ب خودش قسم خیلی سختمه ازش بنویسم و تا الانم ازش ننوشتم و هنوزم باور.ندارم که دیگه نیس
چون هرزگاهی بودنشو حس میکنم
دوستانی هم که منو میشناسن به صراحت گفتار من عادت دارن
زیاد بلد نیستم خوب بنویسم
اما واقعا قدیما یکی بهم میگفت شهدا یه افراد خاصی بودن
تو دلم میگفتم بابا اینا چی دارن میگن
رفتن اونجا اتفاقی یه تیری خوردن دیگه
اما خداشاهده با شهادت محمدحسین به این نتیجه رسیدم اینا واقعا فرق داشتن
اون دوست عزیزی ک پرسیدن چه ملاکی داشتن واسه انتخاب دوست
من عرض کنم ک محمدحسین هیچ ملاکی نداشت واسه انتخاب دوست
من روزهای اول تو دانشگاه میدیدمش بهش بدوبیراه میگفتم که اینا یه مشت افراطین و...
اما بعد محمدحسین شده بود زندگی من
یعنی محمدحسین از هرفردی.یه دوست باایمان و خدامحور و نوکر امام حسین میساخت
یه روز خونش نمیرفتم روزش شب نمیشد
وقتی فهمید کاکایو دوست دارم
هردفعه سفر میرفت واسم کاکایو میاورد
من هیچوقت این همه محبت از کسی ندیده بودم
من یه دوست دارم که خداشاهده هیچ.اعتقادی به دین و خدا و هیچی.نداره
لاییک به تمام معنا
بولله قسم شیفته ی محمدحسین بود
روزی ک بهش گفتم شهید شده
اشک ریخت
من تعجب کردم
گفتم بابا تو دیگه.چرا
گفت واقعا حیف
بی نظیر بود
من تو عمرم یه جوان پایبند به تمام موازین شرعی و اعتقادی و اینقده شاد و باحال ندیده بودم
همیشه فکر میکردم ک این ریش دارا دپرسن
اما وقتی چندسال باهاش دوستی کردم
معنای شادی اسلامی را فهمیدم
بگذریم
روزی ک خبر شهادتشو دادن خیلی بی تابی میکردم
حاج اقا مرادی یه حرف بهم زد هروقت بهش فکرمیکنم.اروم میشم
گفت بابا چرا گریه میکنی
محمدحسین یه لحظه به غیر از این فکر نمیکرد
تو چرا ناراحتی
دوستت به آرزویی ک از اول واسش تلاش میکرد رسیده
شادی روح شهید #محمدخانی صلوات
__________________
سلام دوستان
من یه خاطره ازش دارم
البته ب خودش قسم خیلی سختمه ازش بنویسم و تا الانم ازش ننوشتم و هنوزم باور.ندارم که دیگه نیس
چون هرزگاهی بودنشو حس میکنم
دوستانی هم که منو میشناسن به صراحت گفتار من عادت دارن
زیاد بلد نیستم خوب بنویسم
اما واقعا قدیما یکی بهم میگفت شهدا یه افراد خاصی بودن
تو دلم میگفتم بابا اینا چی دارن میگن
رفتن اونجا اتفاقی یه تیری خوردن دیگه
اما خداشاهده با شهادت محمدحسین به این نتیجه رسیدم اینا واقعا فرق داشتن
اون دوست عزیزی ک پرسیدن چه ملاکی داشتن واسه انتخاب دوست
من عرض کنم ک محمدحسین هیچ ملاکی نداشت واسه انتخاب دوست
من روزهای اول تو دانشگاه میدیدمش بهش بدوبیراه میگفتم که اینا یه مشت افراطین و...
اما بعد محمدحسین شده بود زندگی من
یعنی محمدحسین از هرفردی.یه دوست باایمان و خدامحور و نوکر امام حسین میساخت
یه روز خونش نمیرفتم روزش شب نمیشد
وقتی فهمید کاکایو دوست دارم
هردفعه سفر میرفت واسم کاکایو میاورد
من هیچوقت این همه محبت از کسی ندیده بودم
من یه دوست دارم که خداشاهده هیچ.اعتقادی به دین و خدا و هیچی.نداره
لاییک به تمام معنا
بولله قسم شیفته ی محمدحسین بود
روزی ک بهش گفتم شهید شده
اشک ریخت
من تعجب کردم
گفتم بابا تو دیگه.چرا
گفت واقعا حیف
بی نظیر بود
من تو عمرم یه جوان پایبند به تمام موازین شرعی و اعتقادی و اینقده شاد و باحال ندیده بودم
همیشه فکر میکردم ک این ریش دارا دپرسن
اما وقتی چندسال باهاش دوستی کردم
معنای شادی اسلامی را فهمیدم
بگذریم
روزی ک خبر شهادتشو دادن خیلی بی تابی میکردم
حاج اقا مرادی یه حرف بهم زد هروقت بهش فکرمیکنم.اروم میشم
گفت بابا چرا گریه میکنی
محمدحسین یه لحظه به غیر از این فکر نمیکرد
تو چرا ناراحتی
دوستت به آرزویی ک از اول واسش تلاش میکرد رسیده
شادی روح شهید #محمدخانی صلوات
۳.۹k
۱۰ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.