دو تا از بچههای گردان غولی را همراه خودشان آورده بودند

دو تا از بچه‌های گردان، غولی را همراه خودشان آورده بودند و‌ های های می‌خندیدند.
گفتم: 'این کیه؟'
گفتند: 'عراقی'
گفتم: 'چطوری اسیرش کردید؟ '
می‌خندیدند .. !
گفتند: 'از شب عملیات پنهان شده بود ..! تشنگی فشار آورده ، با لباس بسیجی‌ها
آمده ایستگاه صلواتی شربت گرفته بود، پول داده بود! '
اینطوری لو رفته بود.
بچه ها هنوز میخندیدند ..
دیدگاه ها (۱)

پرسید : "ناهار چی داریم مادر؟" مادر گفت : "باقالی پلو باماهی...

اول حسن خودش را معرفی کرد و بعد مسائل کلی مطــــرح شد و ایشا...

کار همیشگی ش بود. هر وقت دلش تنگ می شد دستمو می گرفت و با هم...

شیرصحرا " لقب که بود؟ فرمانده ای که صدام شخصا برای سرش جایزه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط