پارت دهم سناریو
پارت دهم سناریو
----------------------
تهیونگ: میدونی ات ... وقتی که من بچه بودم یه همسایه داشتیم
با اون توی کوچه بازی میکردم و ... نمیدونم منو یادته یا نه ولی کسی که باهاش خاله بازی میکردی و باهم تو کوچه ها بازی میکردی ... من بودم اون موقع تا دوازده سالکی باهم بازی میکردیم ولی تو و خوانواده آت از اون محله رفتین . وقتی من با تو خاله بازی میکردم یا هر بازی دخترونه ی دیگه ای همه مسخرم میکردن ولی من تحمل میکردم و فقط برای تو این کارو میکردم چون از اونموقع دوستی نداشتی و تنها بودی
وقتی از اون محله رفتین تنها شدم و همهی بچه منو تو بازیشون راه نمیدادن چون بهم میگفتن برو بازی های دخترونه بکن ولی من خوشحال بودم و هستم که با تو بخش کوچیکی از زندگیمو ساختی
ات من از اونموقع که رفتین آرزو داشتم فقط یه بار ببینمت فقط یه بار با اینکه بچه بودم
ات و تهیونگ بغض سنگینی تو گلوشون بود
و ات دستاش میلرزید
ته: این حرفی بود که ته دلم بود ات نمیدونم منو دوست داری یا نه نمیتونم یقتو به دیوار بچسبونم و بگم دوسم داشته باش ولی اگه تو یقمو به دیوار بچسبونی و بگی دوسم داشته باش.. بهتره اون لحضه بدونی که من از ۱۲ سالگی دوست داشتم
بارون اوج گرفته بود و ته هودیشو در آورد و به ات داد
ته.: بپوشش
ات: ولی خودت.. میخوایش.
ته: گفتم بگیرش
مایل به پارت بعدی؟
----------------------
تهیونگ: میدونی ات ... وقتی که من بچه بودم یه همسایه داشتیم
با اون توی کوچه بازی میکردم و ... نمیدونم منو یادته یا نه ولی کسی که باهاش خاله بازی میکردی و باهم تو کوچه ها بازی میکردی ... من بودم اون موقع تا دوازده سالکی باهم بازی میکردیم ولی تو و خوانواده آت از اون محله رفتین . وقتی من با تو خاله بازی میکردم یا هر بازی دخترونه ی دیگه ای همه مسخرم میکردن ولی من تحمل میکردم و فقط برای تو این کارو میکردم چون از اونموقع دوستی نداشتی و تنها بودی
وقتی از اون محله رفتین تنها شدم و همهی بچه منو تو بازیشون راه نمیدادن چون بهم میگفتن برو بازی های دخترونه بکن ولی من خوشحال بودم و هستم که با تو بخش کوچیکی از زندگیمو ساختی
ات من از اونموقع که رفتین آرزو داشتم فقط یه بار ببینمت فقط یه بار با اینکه بچه بودم
ات و تهیونگ بغض سنگینی تو گلوشون بود
و ات دستاش میلرزید
ته: این حرفی بود که ته دلم بود ات نمیدونم منو دوست داری یا نه نمیتونم یقتو به دیوار بچسبونم و بگم دوسم داشته باش ولی اگه تو یقمو به دیوار بچسبونی و بگی دوسم داشته باش.. بهتره اون لحضه بدونی که من از ۱۲ سالگی دوست داشتم
بارون اوج گرفته بود و ته هودیشو در آورد و به ات داد
ته.: بپوشش
ات: ولی خودت.. میخوایش.
ته: گفتم بگیرش
مایل به پارت بعدی؟
- ۲.۶k
- ۰۴ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط