امشب به قصه ی دل من گوش میکنی

امشب به قصه ی دل من گوش می‌کنی
فردا مرا چو قصه، فراموش می‌کنی

این دُر همیشه در صدف روزگار نیست
می‌گویمت ولی تو کجا گوش می‌کنی

دستم نمی‌رسد که در آغوش گیرمت
ای ماه با که دست در آغوش می‌کنی؟!

در ساغر تو چیست که با جرعه ی نخست
هشیار و مست را همه مدهوش می‌کنی؟

می جوش می‌زند به دل خم بیا ببین
یادی اگر ز خون سیاووش می‌کنی

گر گوش می‌کنی سخنی خوش بگویمت
بهتر ز گوهری که تو در گوش می‌کنی

جام جهان ز خون دل عاشقان پر است
حرمت نگاه دار ، اگرش نوش می‌کنی

سایه چو شمع شعله در افکنده‌ای به جمع
زین داستان که با لب خاموش می‌کنی

هوشنگ ابتهاج (سایه)
دیدگاه ها (۰)

سوال پست : یاد کی افتادی؟ 🖤

قرار منی... ❤️

در این دریا چه می‌جویند ماهی‌های سرگردانمرا آزاد می‌خواهی؟ ب...

دیانا...

مرا تو ای صنما در کنار باید و نیستچرا تو را نگه مهربار باید ...

در عمق رویا روزها ، با یاد تو سر کرده امدر راه تو دردانه گل ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط