-سیگارشو انداخت پایین با کفشش خاموشش کرد
-سیگارشو انداخت پایین با کفشش خاموشش کرد
رو به آسمون کرد گفت : این تاریکی شبو میبینی؟
از اینجا به بعدش آدما دیگه خودشونن .
تا خود صبح اون نقاب پر لبخندشونو از چهرهی غمگینشون بر میدارن ..
از این تایم به بعد دیگع دروغ نمیگن که خوبم .
همیشع شبا آدما خود واقعیشونن !
هیچکسم نمیفهمه چی میگذره بهشون تو این شبا:)!
"³¹شهریور¹⁴⁰⁰"
رو به آسمون کرد گفت : این تاریکی شبو میبینی؟
از اینجا به بعدش آدما دیگه خودشونن .
تا خود صبح اون نقاب پر لبخندشونو از چهرهی غمگینشون بر میدارن ..
از این تایم به بعد دیگع دروغ نمیگن که خوبم .
همیشع شبا آدما خود واقعیشونن !
هیچکسم نمیفهمه چی میگذره بهشون تو این شبا:)!
"³¹شهریور¹⁴⁰⁰"
۲۰۵.۰k
۳۱ شهریور ۱۴۰۰