ارباب و برده .....پارت ۴۲
🍷ارباب و برده 🍷
پارت_42
ویو ا/ت:
رفتم بالا و در زدم و رفتم داخل اتاق، همین که رفتم داخل یهو.......
دیدم هیچی تنش نیست و فقط یه حولهی سفید دور پایین تنهاش پیچیده و داره تو آینه خودشو نگاه میکنه ...فورا چشامو بستم و گفتم:
ا/ت: عه خب چیزی تنت نیست میگفتی نیام تو ....
کوک:اشکال نداره بیب ، ...
ا/ت: حالا چرا صدام زدی؟
کوک:اول دستاتو از رو چشات بردار تا بگم...
ا/ت: خب همینطوری بگو دیگه ...
کوک:خب حالا که حرفمو گوش نمیدی به زور دستاتو برمیدارم..
ویو ا/ت: همین که گفت به زور دستامو از رو چشام برمیداره، صدای قدم هاشو شنیدم که داشت میومد به سمتم منم چون نمیخواستم زیاد نزدیکم بشه فورا دستمامو برداشتم...
ا/ت: خب بگو؟
کوک: میشه موهامو سشوار بکشی؟!
ا/ت:مگه خودت نمیتونی؟ (تعجب)
کوک: دستم زخم شده نمیتونم سشوارو دستم بگیرم(دستشو به ا/ت نشون میده)
ا/ت:وای چرا اینطوری شدی؟ درد داره؟الان حالت خوبه؟ خیلی زخمش بده ...تب که نداری؟ داری؟؟!..مطمئنی......(دستشو میزاره رو پیشونی کوک و تند تند سوال میپرسه که کوک میپره وسط حرفش )
کوک: هی هی آروم چته.....؟؟؟چیزی نیست فقط یه زخم سادست....
ا/ت:کجاش زخم سادهست؟؟؟ اصلا با چی زخمی شدی؟
کوک: اینهی داخل حموم افتاد رو زمین شکست ، منم خواستم جمعش کنم که دستم یکم زخمی شد نگرانی نداره ...فقط چون نمیتونم سشوارو دستم بگیرم ازت خواستم کمکم کنی...
ا/ت: باشه خب صب کن اول دستتو ببندم بعدش موهاتو سشوار میکشم ....(میره پایین و جعبهی کمک های اولیه رو میاره بالا)
ویو کوک: همین که دستمو دید خیلی هول کرد و ترسید ... فک نکنم نگرانم شده باشه شاید فقط از زخم میترسه یا ....... چه میدونم....بعد چند دقیقه اومد و دستم رو باندپیچی کرد و سشوار رو برداشت تا موهام رو سشوار کنه...... که گفت:
ا/ت: بیا بشین رو تخت موهاتو سشوار بکشم ....
کوک:خب همینطوری سشوار بکش....
ا/ت: خب قدم نمیرسه بهت (کیوت و بچگونه میگه)
کوک: آخی کوچولو....(میره و میشینه رو تخت)
ا/ت: هی من کوچولو نیستم(اخم کیوت)
کوک: چرا هستی....
ا/ت: میگم نیستم...
کوک:خب چرا قدت نمیرسه موهامو خشک کنی؟؟! چون کوچولویی(خنده ی ریز)
ا/ت:نخیرم. من کوچولو نیستم ....فقط..فقط ...تو خیلی قدت بلنده..(اخم کوت)
کوک: از پسرای قد بلند خوشت میاد اره؟
ا/ت: نه...اصلا چه ربطی داشت؟(پوکر)
کوک:عه....؟ خب پسرای هیکلی چی؟
*الان که دارن حرف میزنن ا/ت همزمان داره موهای کوک رو سشوار میکنه *
ا/ت: نهههه..اصلا به تو چه؟!
کوک: پس از پسرای هات چی؟
ا/ت: عهههههه... (کلافه شده و نمیخواد بهش جواب بده )
کوک: از من چی؟
ا/ت: ......
{پایان}
پارت_42
ویو ا/ت:
رفتم بالا و در زدم و رفتم داخل اتاق، همین که رفتم داخل یهو.......
دیدم هیچی تنش نیست و فقط یه حولهی سفید دور پایین تنهاش پیچیده و داره تو آینه خودشو نگاه میکنه ...فورا چشامو بستم و گفتم:
ا/ت: عه خب چیزی تنت نیست میگفتی نیام تو ....
کوک:اشکال نداره بیب ، ...
ا/ت: حالا چرا صدام زدی؟
کوک:اول دستاتو از رو چشات بردار تا بگم...
ا/ت: خب همینطوری بگو دیگه ...
کوک:خب حالا که حرفمو گوش نمیدی به زور دستاتو برمیدارم..
ویو ا/ت: همین که گفت به زور دستامو از رو چشام برمیداره، صدای قدم هاشو شنیدم که داشت میومد به سمتم منم چون نمیخواستم زیاد نزدیکم بشه فورا دستمامو برداشتم...
ا/ت: خب بگو؟
کوک: میشه موهامو سشوار بکشی؟!
ا/ت:مگه خودت نمیتونی؟ (تعجب)
کوک: دستم زخم شده نمیتونم سشوارو دستم بگیرم(دستشو به ا/ت نشون میده)
ا/ت:وای چرا اینطوری شدی؟ درد داره؟الان حالت خوبه؟ خیلی زخمش بده ...تب که نداری؟ داری؟؟!..مطمئنی......(دستشو میزاره رو پیشونی کوک و تند تند سوال میپرسه که کوک میپره وسط حرفش )
کوک: هی هی آروم چته.....؟؟؟چیزی نیست فقط یه زخم سادست....
ا/ت:کجاش زخم سادهست؟؟؟ اصلا با چی زخمی شدی؟
کوک: اینهی داخل حموم افتاد رو زمین شکست ، منم خواستم جمعش کنم که دستم یکم زخمی شد نگرانی نداره ...فقط چون نمیتونم سشوارو دستم بگیرم ازت خواستم کمکم کنی...
ا/ت: باشه خب صب کن اول دستتو ببندم بعدش موهاتو سشوار میکشم ....(میره پایین و جعبهی کمک های اولیه رو میاره بالا)
ویو کوک: همین که دستمو دید خیلی هول کرد و ترسید ... فک نکنم نگرانم شده باشه شاید فقط از زخم میترسه یا ....... چه میدونم....بعد چند دقیقه اومد و دستم رو باندپیچی کرد و سشوار رو برداشت تا موهام رو سشوار کنه...... که گفت:
ا/ت: بیا بشین رو تخت موهاتو سشوار بکشم ....
کوک:خب همینطوری سشوار بکش....
ا/ت: خب قدم نمیرسه بهت (کیوت و بچگونه میگه)
کوک: آخی کوچولو....(میره و میشینه رو تخت)
ا/ت: هی من کوچولو نیستم(اخم کیوت)
کوک: چرا هستی....
ا/ت: میگم نیستم...
کوک:خب چرا قدت نمیرسه موهامو خشک کنی؟؟! چون کوچولویی(خنده ی ریز)
ا/ت:نخیرم. من کوچولو نیستم ....فقط..فقط ...تو خیلی قدت بلنده..(اخم کوت)
کوک: از پسرای قد بلند خوشت میاد اره؟
ا/ت: نه...اصلا چه ربطی داشت؟(پوکر)
کوک:عه....؟ خب پسرای هیکلی چی؟
*الان که دارن حرف میزنن ا/ت همزمان داره موهای کوک رو سشوار میکنه *
ا/ت: نهههه..اصلا به تو چه؟!
کوک: پس از پسرای هات چی؟
ا/ت: عهههههه... (کلافه شده و نمیخواد بهش جواب بده )
کوک: از من چی؟
ا/ت: ......
{پایان}
۲.۸k
۱۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.