کجایی بی تو هرشب درد دارم

کجایی بی تو هرشب درد دارم
نمی آیی شبی جان می سپارم

نبودی حال روزم بی تو بد شد
نفس دارم ولی جانی ندارم

ز دردت سوختم حرفی نگفتم
زبان را دوختم تا دم نیارم

در این کابوس دیدم رفتنت را
ز خوابم می روی من بی قرارم

نمی آیی و می دانم ،هنوزم
به شوقت لحظه ها را می شمارم

بجا مانده ز تو، غربت برایم
غریبم، چون نبودی در کنارم

فقط در خواب دیدم که آمدی باز
بیا جان زیر پایت میگذارم

به یادم نیستی ماندم به یادت
که مدت ها تو را چشم انتظارم

قرارم دیر می آیی سراغم
شبی که از حسرتت جان می سپارم
دیدگاه ها (۳)

مهمان شبت بودم, سرگرم پذیراییبا حالت مشکوکی,خندیدی و خندیدمف...

عاشقت هستم خجالت می کشم از گفتنش من حیا کردم دهان بستم ولی آ...

توهم مثل منی آره؟ شبا خوابت نمیگیره؟توهم هرشب خیالاتت براش ت...

گفته بودم که غمت مالِ من استجفت چشمانِ تو اموالِ من استگفته ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط