کجایی بی تو هرشب درد دارم
کجایی بی تو هرشب درد دارم
نمی آیی شبی جان می سپارم
نبودی حال روزم بی تو بد شد
نفس دارم ولی جانی ندارم
ز دردت سوختم حرفی نگفتم
زبان را دوختم تا دم نیارم
در این کابوس دیدم رفتنت را
ز خوابم می روی من بی قرارم
نمی آیی و می دانم ،هنوزم
به شوقت لحظه ها را می شمارم
بجا مانده ز تو، غربت برایم
غریبم، چون نبودی در کنارم
فقط در خواب دیدم که آمدی باز
بیا جان زیر پایت میگذارم
به یادم نیستی ماندم به یادت
که مدت ها تو را چشم انتظارم
قرارم دیر می آیی سراغم
شبی که از حسرتت جان می سپارم
نمی آیی شبی جان می سپارم
نبودی حال روزم بی تو بد شد
نفس دارم ولی جانی ندارم
ز دردت سوختم حرفی نگفتم
زبان را دوختم تا دم نیارم
در این کابوس دیدم رفتنت را
ز خوابم می روی من بی قرارم
نمی آیی و می دانم ،هنوزم
به شوقت لحظه ها را می شمارم
بجا مانده ز تو، غربت برایم
غریبم، چون نبودی در کنارم
فقط در خواب دیدم که آمدی باز
بیا جان زیر پایت میگذارم
به یادم نیستی ماندم به یادت
که مدت ها تو را چشم انتظارم
قرارم دیر می آیی سراغم
شبی که از حسرتت جان می سپارم
۱.۴k
۱۲ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.