می دونم، یه کم دیره واسه بو کردن کودکانه گل های باغچه، وا
می دونم، یه کم دیره واسه بو کردن کودکانه گل های باغچه، واسه خوندن تصنیف های کوچه بازار، واسه جوونی کردن، واسه به انتظار نشستن، حتی اگه تهش پشیمونی باشه. اما هنوز هم اون کوچه قدیمی و پنجره متروک شاه نشین خونه پدری خوب بهانه ایه واسه اینکه بتونم خودمو لا به لای خاطرات دیروزم ببینم و یادم بره تنهایی و بی خبری را با دل این روزام چه کار کرده. پنجره ای که حالا دیگه اونم شبیه من شده طفلک. که دیگه حتی کسی نمی تونه بخار رو از روش پاک کنه. همون پنجره که هر روز عصر این طرفش به انتظار می نشستم تا سر و کله بچه های محل پیدا بشه برای یه بازی جانانه. پنجره ای که ازش حیات ساده و صمیمی خونمون پیدا بود و قصه دیگ نظری و صف کشیدن اهل محل واسه گرفتنش. شیطنت های بچگیمو کودکانه هایی که امروز دیگه اسیر خاطره شدن. بی خیال رفیق. رسم روزگاره دیگه!
#رادیوهفت
#رادیوهفت
۵.۱k
۰۷ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.