دخترای خشن و پسرای مظلوم پارت دهم
#دخترای_خشن_و_پسرای_مظلوم #پارت_دهم
از زبون #عسل
چون ما ماشین نداشتیم باید با پسرا میرفتیم
سوهو و لوهان و وفا و رویا تویه ماشین❤️
کریس و سهون و کای و ارزو تویه ماشین❤️
من و چانیول تویه ماشین😍
ریحانه و کیونگسو و شیومین تویه ماشین❤️
هرکیم مونده تویه ماشین
راه افتادیم سمت شهربازی بزرگ سئول قرار بود یه عالمه خوش بگذره با اینکا خواهر دخترا نیستم اما مثل خواهرم براشون و اونا خیلی دوستم دارن و این خوشحالم میکنه چون ما با هم خیلی خوبیم و عاشق همدیگه ایم و باهم دیگه زندگی میکنیم❤️توی فکر بودم که چانیول ازن پرسید
چانی:میگم تو چندسالته؟؟
-22 سالمه
چانی:توهم دورگهی ایران و کرهای؟؟
-نه دورگهی ایران و روس
چانی:فن اکسویی؟؟
-اره
چانی:ببینم چندساله که منیجرمونی؟؟
-سه سال
چانی:بایست کیه تو اکسو؟؟
-بسه دیگه چقد سوال میکنی😡
چانی: تا وقتی حرف از بایس شد عصبی شدی💔
-خوب دوست ندارم بگم😢
چانی:باشه بابا🙄
رسیدیم به شهربازی از ماشین پریدم پایین رفتم پیش وفا و ارزو🙄رویا و ریحانه هم که مثل همیشه باهمن😑
رویا،،ریحانه:و دوباره حضور درخشان گروه MR رو مشاهده میکنید😜
ارزو:و باز این دو شروع کردن😣
وفا:وای خدا از همین الان حالم بده😖🤢
-دلم میخوا برم برم به جمعشون🤤
ارزو:زنده زنده دفنت میکنم😃
وفا:عه پس من چیکارم☹️
-نامردا😿
وفا:بیا اجی من به تو وفادار میمونم😘
رویا:ریحانه بریم نقاشی رو صورت😍
ریحانه:اره موافقم😍
کریس:چقد که شما بچهاید😒
سوهو:چیکارشون داری کریس😕
لوهان:فکر کنم اینجوری خیلیم بامزه بشید🤩
شیومین:چن من نیومد😭
چانی:بکی از اون بستنیم به من بده😤
همه برگشتیم سمت صدای چانی و دیدیم داره با بکی سر بستنی دعوا میکنه😂
بکی:نه نمیدم مال خودمه🙃
چانی:نه قرار بود یه لیس بزنی ازش😭
تاعو:شما کی رفتین بستنی خریدین ما نفهمیدیم🧐
لی:احتمالا مک اونموقع خواب هفت پادشاه میدیدم😴
کای:اول بریم چه بازیای؟؟🤨
کیونگسو:ترن هوایی😍
پسرا:موافقیم🤩
وفا:ننننننننننههههههههه😭
ارزو:نترس بچه جون😗
رویا:هورا بریم عشق و حال😜
ریحانه:عاشق اینام😌
عسل:بزن بریم😋
سوهو رفت بلیط گرفت و مثل همیشه فداکاری کرد😅
رفتیم سوار شدیم و منتظر بودیم راه بیفته اما قبل شروع کردنش بکی جیغ میزد🤦♀
ادامه دارد❤️
از زبون #عسل
چون ما ماشین نداشتیم باید با پسرا میرفتیم
سوهو و لوهان و وفا و رویا تویه ماشین❤️
کریس و سهون و کای و ارزو تویه ماشین❤️
من و چانیول تویه ماشین😍
ریحانه و کیونگسو و شیومین تویه ماشین❤️
هرکیم مونده تویه ماشین
راه افتادیم سمت شهربازی بزرگ سئول قرار بود یه عالمه خوش بگذره با اینکا خواهر دخترا نیستم اما مثل خواهرم براشون و اونا خیلی دوستم دارن و این خوشحالم میکنه چون ما با هم خیلی خوبیم و عاشق همدیگه ایم و باهم دیگه زندگی میکنیم❤️توی فکر بودم که چانیول ازن پرسید
چانی:میگم تو چندسالته؟؟
-22 سالمه
چانی:توهم دورگهی ایران و کرهای؟؟
-نه دورگهی ایران و روس
چانی:فن اکسویی؟؟
-اره
چانی:ببینم چندساله که منیجرمونی؟؟
-سه سال
چانی:بایست کیه تو اکسو؟؟
-بسه دیگه چقد سوال میکنی😡
چانی: تا وقتی حرف از بایس شد عصبی شدی💔
-خوب دوست ندارم بگم😢
چانی:باشه بابا🙄
رسیدیم به شهربازی از ماشین پریدم پایین رفتم پیش وفا و ارزو🙄رویا و ریحانه هم که مثل همیشه باهمن😑
رویا،،ریحانه:و دوباره حضور درخشان گروه MR رو مشاهده میکنید😜
ارزو:و باز این دو شروع کردن😣
وفا:وای خدا از همین الان حالم بده😖🤢
-دلم میخوا برم برم به جمعشون🤤
ارزو:زنده زنده دفنت میکنم😃
وفا:عه پس من چیکارم☹️
-نامردا😿
وفا:بیا اجی من به تو وفادار میمونم😘
رویا:ریحانه بریم نقاشی رو صورت😍
ریحانه:اره موافقم😍
کریس:چقد که شما بچهاید😒
سوهو:چیکارشون داری کریس😕
لوهان:فکر کنم اینجوری خیلیم بامزه بشید🤩
شیومین:چن من نیومد😭
چانی:بکی از اون بستنیم به من بده😤
همه برگشتیم سمت صدای چانی و دیدیم داره با بکی سر بستنی دعوا میکنه😂
بکی:نه نمیدم مال خودمه🙃
چانی:نه قرار بود یه لیس بزنی ازش😭
تاعو:شما کی رفتین بستنی خریدین ما نفهمیدیم🧐
لی:احتمالا مک اونموقع خواب هفت پادشاه میدیدم😴
کای:اول بریم چه بازیای؟؟🤨
کیونگسو:ترن هوایی😍
پسرا:موافقیم🤩
وفا:ننننننننننههههههههه😭
ارزو:نترس بچه جون😗
رویا:هورا بریم عشق و حال😜
ریحانه:عاشق اینام😌
عسل:بزن بریم😋
سوهو رفت بلیط گرفت و مثل همیشه فداکاری کرد😅
رفتیم سوار شدیم و منتظر بودیم راه بیفته اما قبل شروع کردنش بکی جیغ میزد🤦♀
ادامه دارد❤️
۸.۴k
۰۶ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.