part
part 10
ویو کوک
وقتی دیدم داره اتلماس میکنه داشتم کم میاوردم
که گفت
ا.ت: ینی میخواد الان منو بکشه؟ ببین اقاعه جون مادرتتتت من به اندازه کافی مشکلات دارم ، لطفا بزار من از اینجا برم
رو صندلی نشست و به عقب تکیه دادو متفکرانه نگام کرد و گفت:
_ اقاعه؟
وای چقدر سرده ، در یخچال باز گذاشتن
وقتی جوابی نگرفت گفت:
_نچ نچ نمیزارم بری
با تعجب نگاش کردم بخواطر لرزی که سرما بهم داده بود فکم میلرزید برایه همین به زور کلمات و به زبون اوردم:
_ چر..چرا؟ ببینین من واقعا زندگی خوبی ندارم به اندازه کافی مشکل دارم لطفا تو دیگه دست از سرم بردار
از چشمام اشک میومد سرما ام که دیگه نگم، اصلا این هوا سرد از کجا میاد
کوک: انقدر از زندگیت ناراضی؟
پوزخندی زد که اصلا خوشم نمیومد و گفت:
_ میدونی چیه؟ میتونی اینجا موندنتو یه شانس بدونی
واقعا لحنش بویه خوبی نمیداد
ا.ت : چی؟
از جاش بلند و بعد دور زدن تخت امد سمتم و بالا سرم وایساد دستامو سفط کردم
با چنگش کل موهام و به عقب هدایت کردو دستشو نیم دایره صورتم پرخوند و به چونم رسوند
کوک: شانسی برایه خلاص شدن از این دنیایه نکبتی
با حرفش اشک تو چشمام جمع شده بود
کوک: شانس برایه خلاص شدن از این دنیای سگ
با حرفش انگار سرما به داخل بدنمم سرایت کرد
خودمو یکم عقب بکشم ولی تخته نرمی بودو تعادلم و از دست دارم رو تخت بخش شدم
کوک: چرا میترسی؟ مگه مشکلت زندگیت نیست
ا.ت : چ .. چی؟
کوک: خودم از این زندگی خلاصت میکنم
ا.ت : ینی چی نه نمیخوام
کوک: برا تو تخفیف قاعل میشم بدون درد فقط بخاطر اینکه به گوه بودن این دنیا پی بردی
ا.ت من میخوام از اینجا برم .. درسته تو این ۲۱ سال پی بردم این دنیا بده ولی تو این دقیقه ها از تاکسیک و روانی بودن تو مطمعن شدم میگم بزار برم
یه دفعه خودشو به طرفم هول داد ، دقیقا وقتی چشمام بسته بود و منتظر بودم وزنش بیوفته روم، ولی خبری نشد
چشمام و باز کردم که دقیقا تو حالت خوابیده خودشو رومنگه داشته بود
کوک: من تاکسیکو روانیم؟
لحنش جوری بود که از هر کلمه ایی که به زبون اوردم پشیمونم کرد
وقتی جوابی ازم ندید تو صورتم عربده کشید
_ باتو نیستم مگه
وای دختر خرر
کوک؛ نه درسته من یه روانی سادیسم تاکسیکم حالا میخوای بدونی این روانی چیکارا بلده؟ قطعا نمیخوای بدونی
____
ببخشید دیر شد باز ساعت ۳ نیم اپ میکنم جوجه ها
ویو کوک
وقتی دیدم داره اتلماس میکنه داشتم کم میاوردم
که گفت
ا.ت: ینی میخواد الان منو بکشه؟ ببین اقاعه جون مادرتتتت من به اندازه کافی مشکلات دارم ، لطفا بزار من از اینجا برم
رو صندلی نشست و به عقب تکیه دادو متفکرانه نگام کرد و گفت:
_ اقاعه؟
وای چقدر سرده ، در یخچال باز گذاشتن
وقتی جوابی نگرفت گفت:
_نچ نچ نمیزارم بری
با تعجب نگاش کردم بخواطر لرزی که سرما بهم داده بود فکم میلرزید برایه همین به زور کلمات و به زبون اوردم:
_ چر..چرا؟ ببینین من واقعا زندگی خوبی ندارم به اندازه کافی مشکل دارم لطفا تو دیگه دست از سرم بردار
از چشمام اشک میومد سرما ام که دیگه نگم، اصلا این هوا سرد از کجا میاد
کوک: انقدر از زندگیت ناراضی؟
پوزخندی زد که اصلا خوشم نمیومد و گفت:
_ میدونی چیه؟ میتونی اینجا موندنتو یه شانس بدونی
واقعا لحنش بویه خوبی نمیداد
ا.ت : چی؟
از جاش بلند و بعد دور زدن تخت امد سمتم و بالا سرم وایساد دستامو سفط کردم
با چنگش کل موهام و به عقب هدایت کردو دستشو نیم دایره صورتم پرخوند و به چونم رسوند
کوک: شانسی برایه خلاص شدن از این دنیایه نکبتی
با حرفش اشک تو چشمام جمع شده بود
کوک: شانس برایه خلاص شدن از این دنیای سگ
با حرفش انگار سرما به داخل بدنمم سرایت کرد
خودمو یکم عقب بکشم ولی تخته نرمی بودو تعادلم و از دست دارم رو تخت بخش شدم
کوک: چرا میترسی؟ مگه مشکلت زندگیت نیست
ا.ت : چ .. چی؟
کوک: خودم از این زندگی خلاصت میکنم
ا.ت : ینی چی نه نمیخوام
کوک: برا تو تخفیف قاعل میشم بدون درد فقط بخاطر اینکه به گوه بودن این دنیا پی بردی
ا.ت من میخوام از اینجا برم .. درسته تو این ۲۱ سال پی بردم این دنیا بده ولی تو این دقیقه ها از تاکسیک و روانی بودن تو مطمعن شدم میگم بزار برم
یه دفعه خودشو به طرفم هول داد ، دقیقا وقتی چشمام بسته بود و منتظر بودم وزنش بیوفته روم، ولی خبری نشد
چشمام و باز کردم که دقیقا تو حالت خوابیده خودشو رومنگه داشته بود
کوک: من تاکسیکو روانیم؟
لحنش جوری بود که از هر کلمه ایی که به زبون اوردم پشیمونم کرد
وقتی جوابی ازم ندید تو صورتم عربده کشید
_ باتو نیستم مگه
وای دختر خرر
کوک؛ نه درسته من یه روانی سادیسم تاکسیکم حالا میخوای بدونی این روانی چیکارا بلده؟ قطعا نمیخوای بدونی
____
ببخشید دیر شد باز ساعت ۳ نیم اپ میکنم جوجه ها
- ۴۳۵
- ۰۱ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط