part
part 9
ویو جونگکوک
کوک : ببین خانوم خانوما واسه من شاخو شونه نکش نزار یه بلایی سرت بیارم فهمیدی؟ اوردنت اینجا تا واسه من کار کنی اوکی؟
ا.ت: کی باشی ها؟ مثلا بزار فک کنم بزرگ تری فرد جهان هستی؟
_ زدی تو خال با یه اشاره کل زندگیتو میتونم نابود کنم
ا.ت : بکن ببینم چیکارا بلدی
_ انگار خودت میخوای عذاب بکشی
از موهاش گرفتمو با دادو بیداد رفتم پایین سگ کی باشه واسه من کصشر بگه دارم براش
بردمش سمت زیر زمین
ویو ا.ت
از موهام گرفتو ولم نمیکرد هرچی جیغ میکشیدم انگار نه انگار بردم سمت یه راه رویی از ترس نفسم بالا نمیومد که انداختم توی یه اتاق تاریک، خودشم اومد داخلو درو بست
همون یکم نوری که توی اتاق بود دیگه نبودش هیچی قابل دیدن نبود، از ترس داشتم میشاشیدم تو خودم ک گف
_ تو همین الانشم مثل چی ترسیدی خانوم خانوما از اینجا ب بعدشم بدترش میکنم
با اون پوزخند مسخره کاملا ترسناک
بدترم شدم دعا دعا میکردم ک بدتر نشه
دوباره اومد سمتمو این سری از دستام گرفتش منو
بلندم کردو گفت خوب به اینجا نگاه کن میخوام صدای التماس کردنت گوشمو کر کنه
از موهام کشیدو بردش منو روی یه صندلی نشوند دستامو بست وقتی دقت کردم کل اتاق پربود از وسایلای شکنجه خدا خدا میکردم تا کاری نکنه
وقتی اومد سمتم بدتر گریم درومد ولی چیزی نگفتم
_ دختر بدی هستی چرا خواهش نمیکنی ها؟
اشاره کرد که سمت راستمو ببینم وقتی نگا کردم ج .. جنازه یه دختره بود که پ .. پا نداشت بلند جیغ کشیدمو گفتم لطفا خواهش میکنم دیگه تکرار نمیشه ..
___
به ۲۱۵ برسیم ؟
ویو جونگکوک
کوک : ببین خانوم خانوما واسه من شاخو شونه نکش نزار یه بلایی سرت بیارم فهمیدی؟ اوردنت اینجا تا واسه من کار کنی اوکی؟
ا.ت: کی باشی ها؟ مثلا بزار فک کنم بزرگ تری فرد جهان هستی؟
_ زدی تو خال با یه اشاره کل زندگیتو میتونم نابود کنم
ا.ت : بکن ببینم چیکارا بلدی
_ انگار خودت میخوای عذاب بکشی
از موهاش گرفتمو با دادو بیداد رفتم پایین سگ کی باشه واسه من کصشر بگه دارم براش
بردمش سمت زیر زمین
ویو ا.ت
از موهام گرفتو ولم نمیکرد هرچی جیغ میکشیدم انگار نه انگار بردم سمت یه راه رویی از ترس نفسم بالا نمیومد که انداختم توی یه اتاق تاریک، خودشم اومد داخلو درو بست
همون یکم نوری که توی اتاق بود دیگه نبودش هیچی قابل دیدن نبود، از ترس داشتم میشاشیدم تو خودم ک گف
_ تو همین الانشم مثل چی ترسیدی خانوم خانوما از اینجا ب بعدشم بدترش میکنم
با اون پوزخند مسخره کاملا ترسناک
بدترم شدم دعا دعا میکردم ک بدتر نشه
دوباره اومد سمتمو این سری از دستام گرفتش منو
بلندم کردو گفت خوب به اینجا نگاه کن میخوام صدای التماس کردنت گوشمو کر کنه
از موهام کشیدو بردش منو روی یه صندلی نشوند دستامو بست وقتی دقت کردم کل اتاق پربود از وسایلای شکنجه خدا خدا میکردم تا کاری نکنه
وقتی اومد سمتم بدتر گریم درومد ولی چیزی نگفتم
_ دختر بدی هستی چرا خواهش نمیکنی ها؟
اشاره کرد که سمت راستمو ببینم وقتی نگا کردم ج .. جنازه یه دختره بود که پ .. پا نداشت بلند جیغ کشیدمو گفتم لطفا خواهش میکنم دیگه تکرار نمیشه ..
___
به ۲۱۵ برسیم ؟
- ۴۸۱
- ۳۰ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط