در سرابستان عشقت
در سرابستان عشقت
می خندم
چه شودگر نفسی باز گویم
داستان عشق دیرینه را
تا شبی که بر سر خاکم گذری
من به لبهای تو پیغام برم
یا به گیسوی تو پیوندی سازم
یا به چشم تو
با تو آن لحظه که چشمان تو میخندد
هستم
بی تو اما نیستم
می خندم
چه شودگر نفسی باز گویم
داستان عشق دیرینه را
تا شبی که بر سر خاکم گذری
من به لبهای تو پیغام برم
یا به گیسوی تو پیوندی سازم
یا به چشم تو
با تو آن لحظه که چشمان تو میخندد
هستم
بی تو اما نیستم
- ۱.۳k
- ۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط