سناریو سگ های ولگرد بانگو
سناریو سگ های ولگرد بانگو
پارت اول
نشسته بودم سر میز کافه و تو فکر بودم
سفارش دادم و منتظر قهوم بودم
اسمم امیلیا هست و تنها زندگی میکنم
مجبور بودم برای دادن پول سبت نام مدرسه خدمتکار یه خونه باشم
تو فکر بودم که یهو ۲ نفر اومدن داخل کافه و همش داد میکشیدن و دعوای الکی میکردن . یکیشون موهاش قهوه ای بود و بدنش رو با بانداژ بسته بود
اون یکی هم قدش خیلی کوتاه بود و هی یه بحث جدید برای دعوا پیدا میکرد
تو کافهتنها بودم و هیچ کس نبود برای همین گفتم
امیلیا: شما دو تا خجالت نمیکشید کافه رو گذاشتید رو سرتون
دیدم اون دو تا دارن به من نگاه میکنن و برای چند دقیقه یه سکوت سنگینی اینجا رو گرفت
اونا بدون اینکه چیزی بگن رفتن سمت مسعول کافه و سفارششون رو دادن.....
بچه ها چطور شده؟
ادامش رو هم بزارم؟
پارت اول
نشسته بودم سر میز کافه و تو فکر بودم
سفارش دادم و منتظر قهوم بودم
اسمم امیلیا هست و تنها زندگی میکنم
مجبور بودم برای دادن پول سبت نام مدرسه خدمتکار یه خونه باشم
تو فکر بودم که یهو ۲ نفر اومدن داخل کافه و همش داد میکشیدن و دعوای الکی میکردن . یکیشون موهاش قهوه ای بود و بدنش رو با بانداژ بسته بود
اون یکی هم قدش خیلی کوتاه بود و هی یه بحث جدید برای دعوا پیدا میکرد
تو کافهتنها بودم و هیچ کس نبود برای همین گفتم
امیلیا: شما دو تا خجالت نمیکشید کافه رو گذاشتید رو سرتون
دیدم اون دو تا دارن به من نگاه میکنن و برای چند دقیقه یه سکوت سنگینی اینجا رو گرفت
اونا بدون اینکه چیزی بگن رفتن سمت مسعول کافه و سفارششون رو دادن.....
بچه ها چطور شده؟
ادامش رو هم بزارم؟
- ۵.۶k
- ۳۰ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط