سناریو سگ های ولگرد بانگو پارت دوم
سناریو سگ های ولگرد بانگو پارت دوم
توی راه برگشت به خونه بودم
ذهنم مشغول اون دو تا بود دوست داشتم بدونم اونا کی هستن
ولی با خودم گفتم ولش کن
اون دو تا احمق ارزش فکر کردن رو ندارن
به هر حال فردا اولین روز مدرسه هست و باید برم کیفم رو آماده کنم و زود بخوابم تا بتونم زود برم مدرسه و از این زندگی نکبت بار خلاص بشم
اوه درسته این زندگی ارزشی برای بودن توش نداره
بعد با صدای آروم با خودم گفتم
امیلیا: شاید بهتر باشه خود کشی کنم.....
ولش کن این چه حرفیه مگه دیوونم
(رفت خونه زود خوابید الان صبح شده)
الز خواب بیدار شدم و صبحونم رو آماده کردن و خوردم
نگاه ساعت کردم دیدم هنوز خیلی وقت دارم برای همین رفتم لباسام رو پوشیدم و رفتم بیرون یه قهوه بخرم
قهوه رو خریدم و رفتم سمت مدرسه
باورم نمیشد هنوز نیم ساعت مونده بود تا کلاس ها شروع بشه
امیلیا: تو ذهنش( از کی تا حالا من وقت شناس شدم)
رفتم توی حیاط مدرسه روی یه نیمکت نشستم
تو فکر این بودم که خوب میشد اگه همین الان یه دوست پیدا میکردم
تو فکر بودم که یک دفعه...........
ادامه بدم؟
توی راه برگشت به خونه بودم
ذهنم مشغول اون دو تا بود دوست داشتم بدونم اونا کی هستن
ولی با خودم گفتم ولش کن
اون دو تا احمق ارزش فکر کردن رو ندارن
به هر حال فردا اولین روز مدرسه هست و باید برم کیفم رو آماده کنم و زود بخوابم تا بتونم زود برم مدرسه و از این زندگی نکبت بار خلاص بشم
اوه درسته این زندگی ارزشی برای بودن توش نداره
بعد با صدای آروم با خودم گفتم
امیلیا: شاید بهتر باشه خود کشی کنم.....
ولش کن این چه حرفیه مگه دیوونم
(رفت خونه زود خوابید الان صبح شده)
الز خواب بیدار شدم و صبحونم رو آماده کردن و خوردم
نگاه ساعت کردم دیدم هنوز خیلی وقت دارم برای همین رفتم لباسام رو پوشیدم و رفتم بیرون یه قهوه بخرم
قهوه رو خریدم و رفتم سمت مدرسه
باورم نمیشد هنوز نیم ساعت مونده بود تا کلاس ها شروع بشه
امیلیا: تو ذهنش( از کی تا حالا من وقت شناس شدم)
رفتم توی حیاط مدرسه روی یه نیمکت نشستم
تو فکر این بودم که خوب میشد اگه همین الان یه دوست پیدا میکردم
تو فکر بودم که یک دفعه...........
ادامه بدم؟
- ۷.۱k
- ۳۰ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط