سناریو اسکیز p3
#درخواستی
#هان
#فیلیکس
"شب عروسی"
هان =
داشتین از تالار بر میگشتین ... تو ماشین بودین ..تو لباس عروست یه مدل ساده بود از این پف دار های زرق و برقی نبود و یه گوشه از لباست باز بود و رون پات معلوم بود ...هانی دستشو گزاشته بود روی رون پات و هر چند ثانیه یه بار فشارش میداد ...این اخریه رو یکم محکم فشار داد که ناخوداگاه ن.ا.ل.ه ی کوچیکی از دهنت بیرون اومد ...هان برگشت و با پوزخند بهت نگاه کرد ....
ا/ت = کرم داری ... دردم اومد
هان= //هنوز داشت با پوزخند نگاهت میکرد //
ا/ت = اونجوری نگام نکن...من امشب خستم ....نمیتونم نت صبح عر بزنم ....
هان با شنیدن این حرفت قیافش پوکر شد
هان = چااااگییییی....ولی امشب ...یه شب خواصته با بقیه شب ها فرق میکنه ...
ا/ت =نه ههههه
هان = خب بیب تو چه بخوای چه نخوای من کارمو انجام میدم ...چس بهتره قبولش کنی ...
ا/ت = ولی ....
هان = اگرم زیاد غر غر کنی همینجا کارمو میکنم ....
فیلیکس=
از تالار برگشته بودید وفیلیکس رفته بود دستشویی تو هم رفتی تو اتاق مشترکتون تا لباستو عوض کنی ...هر کاری کردی دستت به زیپ لباست نرسید ...ولی احساس کردی ینفر پشتت وایستاده ...میتونستی حدس بزنی کیه ...که یهو با صدای دیپ و مردونش از پشت دم گوشت زمزمه کرد...
فیلیکس= ویکی ویکی.....بیب وقتشه ....
فیلیکس دستشو برد سمت زیپتو بازش کرد ...
فیلیکس = اومدم کمکت کنم لباستو در بیاری ...ولی نمیزام لباس بپوشی....
پرتت کرد رو تخت و روت خیمه زد ...و...
///بچه ها بیشتر بنویسم ویسگون بدبختم میکنه ....پس به ذهن پاک خود ایمان بیاورید ///
#هان
#فیلیکس
"شب عروسی"
هان =
داشتین از تالار بر میگشتین ... تو ماشین بودین ..تو لباس عروست یه مدل ساده بود از این پف دار های زرق و برقی نبود و یه گوشه از لباست باز بود و رون پات معلوم بود ...هانی دستشو گزاشته بود روی رون پات و هر چند ثانیه یه بار فشارش میداد ...این اخریه رو یکم محکم فشار داد که ناخوداگاه ن.ا.ل.ه ی کوچیکی از دهنت بیرون اومد ...هان برگشت و با پوزخند بهت نگاه کرد ....
ا/ت = کرم داری ... دردم اومد
هان= //هنوز داشت با پوزخند نگاهت میکرد //
ا/ت = اونجوری نگام نکن...من امشب خستم ....نمیتونم نت صبح عر بزنم ....
هان با شنیدن این حرفت قیافش پوکر شد
هان = چااااگییییی....ولی امشب ...یه شب خواصته با بقیه شب ها فرق میکنه ...
ا/ت =نه ههههه
هان = خب بیب تو چه بخوای چه نخوای من کارمو انجام میدم ...چس بهتره قبولش کنی ...
ا/ت = ولی ....
هان = اگرم زیاد غر غر کنی همینجا کارمو میکنم ....
فیلیکس=
از تالار برگشته بودید وفیلیکس رفته بود دستشویی تو هم رفتی تو اتاق مشترکتون تا لباستو عوض کنی ...هر کاری کردی دستت به زیپ لباست نرسید ...ولی احساس کردی ینفر پشتت وایستاده ...میتونستی حدس بزنی کیه ...که یهو با صدای دیپ و مردونش از پشت دم گوشت زمزمه کرد...
فیلیکس= ویکی ویکی.....بیب وقتشه ....
فیلیکس دستشو برد سمت زیپتو بازش کرد ...
فیلیکس = اومدم کمکت کنم لباستو در بیاری ...ولی نمیزام لباس بپوشی....
پرتت کرد رو تخت و روت خیمه زد ...و...
///بچه ها بیشتر بنویسم ویسگون بدبختم میکنه ....پس به ذهن پاک خود ایمان بیاورید ///
- ۱۰.۴k
- ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط