love Between the Tides

love Between the Tides³⁴

شب

برگشتم خونه
ا/ت: تهیونگ
تهیونگ: تو اینجا چیکار میکنی؟
ا/ت: باید باهم حرف بزنیم؟
تهیونگ: نرفتی خونه؟ چرا لباست هنوز کثیفه؟
ا/ت: میشه بیام داخل
تهیونگ: از صبح تا الان اینجایی خب زنگ میزدی بیا داخل
ا/ت: ممنون
تهیونگ:(........) رمز
تهیونگ: برو دوش بگیر من شام سفارش میدم تو که چیزی نخوردی
ا/ت: ممنون
ا/ت رفت دوش گرفت
گوشیم زنگ خورد
(❣️دوهی❣️)
تهیونگ: جانم
دوهی: سلام خوبی دایی
تهیونگ: ممنون
دوهی: کجایی؟
تهیونگ: خونه
دوهی: شام خریدم الان میام باهم بخوریم
تهیونگ:امشب نه کار دارم
دوهی: خب میام فقط شب بخوابم
تهیونگ: فرداشب بیا
دوهی: باشه خدافظ

چند دقیقه بعد
تهیونگ: موهات رو خشک کردی؟
ا/ت: آره
تهیونگ: بیا یه چیزی بخور
ا/ت: ممنون من اومدم اینجا میخواستم باهات حرف بزنم
تهیونگ: بیا اول بخور بعد حرف میزنیم
ا/ت: باشه
تهیونگ: گوشیت داره زنگ میخوره
ا/ت: الو
دوهی: الو ا/ت
ا/ت:جانم
دوهی: کجایی؟
ا/ت: خونه یکی از دوستام
دوهی: کی میای شام خریدم بیا باهم بخوریم
ا/ت: الان دارم با دوستم میخورم
دوهی: ادرس بفرست منم بیام با دوستت صمیمی بشم
ا/ت: دوهی دوستم دختر نیست
دوهی: یعنی چی؟
ا/ت: یعنی پسره
دوهی: وایی چرا به هرکسی زنگ میزنم کار داره
ا/ت: خب برو با دوست پسرت بخور
دوهی: عزیزِ من اگر او اینجا بود که به تو زنگ نمیزدم رفته سفر خب بای
ا/ت: بای
تهیونگ: دوستت بود؟
ا/ت: آره دوهی
تهیونگ: دوست پسر داره؟
ا/ت: چرا میپرسی؟
تهیونگ: هیچی گفتم خیلی سنش پایین
ا/ت: استادشی؟
تهیونگ: آره
ا/ت: خب من برم
تهیونگ: بگو چیزی میخواستی بگی؟
ا/ت: نه دیگه میرم فراموشش کن
تهیونگ: اجازه نمیدم بری
ا/ت: تهیونگ ازت خواهش میکنم
تهیونگ: پس چرا اومدی از صبح تا حالا منتظرم بودی حتما خواستی یه چیزی بهم بگی یا یه درخواستی بهم بدی؟
ا/ت: درخواست؟ چه درخواستی مثلا؟
تهیونگ:مثلا یه شب دوست پسرت باشم
ا/ت: تهیونگ چی داری میگی؟
تهیونگ: بله ا/ت خانم من همه چیز رو میدونم من میدونم که تو چرا از اول به من نزدیک شدی
ا/ت: تهیونگ
تهیونگ: سومین بهم گفت از دیروز صبح تا الان فقط داشتم فکر میکردم که او نمیتونه دروغ گفته باشه الان میخوام خودت بهم بگی
دروغ گفته یا نه؟
ا/ت: نه دروغ نگفته بزار بهت توضیح بدم
تهیونگ: نمیخوام توضیح بدی دیگه فهمیدم که این روز ها بخاطر چی بهم نزدیک شدی
ا/ت: تهیونگ ازت خواهش میکنم بذار توضیح بدم
تهیونگ: گریه نکن فقط برو
نشست رو زمین
ا/ت: التماست میکنم من مجبور شدم
تهیونگ: اگر بهم گفته بودی قبول میکردم ولی چون بهم نگفتی نمیبخشمت
ا/ت: شاید فکر کنی الان دارم اشک تمساح میریزم ولی نه من واقعا میخواستم بهت یکم نزدیک بشم و بگم ولی واقعا چیزی که خودم فکرش رو نمیکردم اتفاق افتاد
تهیونگ: چه اتفاقی؟
ا/ت: عاشق شدم
تهیونگ: عاشق کی؟
ا/ت: تو....

#فیک
#سناریو
#taehyung
#تهیونگ
#فیکشن
#رمان
#عشق_بین_جزر_و_مد
دیدگاه ها (۱۸)

love Between the Tides³³تهیونگ: کی بود؟ دوهی: گفتم که ا/ت ته...

Between the Tides³²یک هفته بعد تهیونگتو دفترم بودم تق تق تق ...

love Between the Tides²⁶رفتم سوار ماشین شدم تهیونگ: دو ساعت ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط