!♡عشق مافیایی♡!
!♡عشق مافیایی♡!
!♡𝓜𝓪𝓯𝓲𝓪 𝓵𝓸𝓿𝓮♡!
p۳۴♡
که یهو یه صدایی از اتاق ا.ت اومد که از طریق شنودا شنیده میشد...مکالمه خودش و یونگی بود...
(میونگ ویو)
وقتی صدای ا.تو شنیدم انگار کل دلتنگیام رفع شد...داشت با یونگی حرف میزد...
& : بله؟
$ : چی کار میکنی؟
& : هوففف...دارم تصمیم میگیرم ببرمت چشم پزشکی...کوری؟دارم با گوشیم کار میکنم دیگه...
$ : عام...خب خواشتم بگم با آیو(خواهر شوگا)میفرستمت خرید برای امشب یه مهمونی مافیاهاست توام دعوتی...
& : باش...ولی...
$ : ولی چی؟
& : ولی اونجا نزدیک من نمیشی فهمیدی؟
$ : ولی...باشه...
& : خوبه...حالا ام برو بیرون...
بعد مکالمشون یهپ پیام برای ته اومد که از طرف ا.ت بود...ته جواب پیامو داد و همه به سمت خونه رفتیم...تنها کسی که امشب ساعت ۹ به اون مهمونی کوفتی دعوت نبود من بودم...چون مافیا نیستم...شیبال ، شیبال ، شیبال*...
(ته ویو)
از فکر ا.ت خوشم اومد پس قبول کردم و رفتیم خونه...خونه بدون ا.ت برای من شوق و ذوقی نداشت...ولی باید چیکار میکردم؟چاره ای نداشتم...
(پرش زمانی به ساعت ۸)
دیدم ساعت ۸ عه پس پاشدم رفتم یه دوش ۲۰ مینی گرفتم...اومدم بیرون و کت شلوارمو پوشیدم(اسلاید ۲)و با کوک راه افتادیم...(لباس کوک اسلاید ۳)
(لیسا ویو)
ساعت ۸ بود پس رفتم یه دوش ۱۰ مینی گرفتم...اومدم یه آرایش ملایم کردم و لباس پوشیدم(اسلاید ۴)از میونگ خداحافظی کردم و راه افتادم...
(ا.ت ویو)
ساعت ۸ بود...رفتم یه دوش ۳۰ مینی گرفتم...اومدم لباسمو پوشیدم(اسلاید ۵)یه آرایش خیلی ملایمم کردم و رفتم پایین پیش یونگی...
(شوگا ویو)
ساعت ۸ بود...پس رفتم یه دوش ۲۰ مینی گرفتم...اومدم کت شلوارمو پوشیدم(اسلاید ۶)و رفتم پیش ا.ت...
(خمار بمونید من مسافرتم...حمایتم یادتون نره🧋🍩)
!♡𝓜𝓪𝓯𝓲𝓪 𝓵𝓸𝓿𝓮♡!
p۳۴♡
که یهو یه صدایی از اتاق ا.ت اومد که از طریق شنودا شنیده میشد...مکالمه خودش و یونگی بود...
(میونگ ویو)
وقتی صدای ا.تو شنیدم انگار کل دلتنگیام رفع شد...داشت با یونگی حرف میزد...
& : بله؟
$ : چی کار میکنی؟
& : هوففف...دارم تصمیم میگیرم ببرمت چشم پزشکی...کوری؟دارم با گوشیم کار میکنم دیگه...
$ : عام...خب خواشتم بگم با آیو(خواهر شوگا)میفرستمت خرید برای امشب یه مهمونی مافیاهاست توام دعوتی...
& : باش...ولی...
$ : ولی چی؟
& : ولی اونجا نزدیک من نمیشی فهمیدی؟
$ : ولی...باشه...
& : خوبه...حالا ام برو بیرون...
بعد مکالمشون یهپ پیام برای ته اومد که از طرف ا.ت بود...ته جواب پیامو داد و همه به سمت خونه رفتیم...تنها کسی که امشب ساعت ۹ به اون مهمونی کوفتی دعوت نبود من بودم...چون مافیا نیستم...شیبال ، شیبال ، شیبال*...
(ته ویو)
از فکر ا.ت خوشم اومد پس قبول کردم و رفتیم خونه...خونه بدون ا.ت برای من شوق و ذوقی نداشت...ولی باید چیکار میکردم؟چاره ای نداشتم...
(پرش زمانی به ساعت ۸)
دیدم ساعت ۸ عه پس پاشدم رفتم یه دوش ۲۰ مینی گرفتم...اومدم بیرون و کت شلوارمو پوشیدم(اسلاید ۲)و با کوک راه افتادیم...(لباس کوک اسلاید ۳)
(لیسا ویو)
ساعت ۸ بود پس رفتم یه دوش ۱۰ مینی گرفتم...اومدم یه آرایش ملایم کردم و لباس پوشیدم(اسلاید ۴)از میونگ خداحافظی کردم و راه افتادم...
(ا.ت ویو)
ساعت ۸ بود...رفتم یه دوش ۳۰ مینی گرفتم...اومدم لباسمو پوشیدم(اسلاید ۵)یه آرایش خیلی ملایمم کردم و رفتم پایین پیش یونگی...
(شوگا ویو)
ساعت ۸ بود...پس رفتم یه دوش ۲۰ مینی گرفتم...اومدم کت شلوارمو پوشیدم(اسلاید ۶)و رفتم پیش ا.ت...
(خمار بمونید من مسافرتم...حمایتم یادتون نره🧋🍩)
۱۰.۶k
۱۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.