سناریو🐈⬛🖤🕳
سناریو🐈⬛🖤🕳
یزره اونور تر تو لامبورگینی مشکی ماتش نشسته بود و سرش تو گوشیش بود...توام اومده بودی یچیزی بخری و برگردی پیشش تا برید خونه...داشتی میرفتی سمت مغازه مورد نظرت که یه پسری اومد پیشت...
"های لیدی!مایلید بیشتر اشنا بشیم؟"
"اوم های...این مارکای رو گردنمو میبینی؟"
"بله"
"میدونی صاحبش کیه؟"
"نچ کیه؟"
"رئیس بزرگترین باند مافیا!اونی که اونجا نشسته تو ماشین!"
با دست بهش اشاره کردی!
"حالا ام بهتره تا نیومده گورتو گم کنی...وگرنه باید با زندگی عزیزت خداحافظی کنی!"
"هوم...ببخشید مزاحمتون شدم لیدی زیبا..."
اینو گفت و رفت...توام خداتو شکر کردی که ندیدتون...رفتی خریدتو کردی و برگشتی پیشش و باهم رفتید خونه...
(خودم ازین خیلی خوشم اومد بنظرتون چطوره؟)
یزره اونور تر تو لامبورگینی مشکی ماتش نشسته بود و سرش تو گوشیش بود...توام اومده بودی یچیزی بخری و برگردی پیشش تا برید خونه...داشتی میرفتی سمت مغازه مورد نظرت که یه پسری اومد پیشت...
"های لیدی!مایلید بیشتر اشنا بشیم؟"
"اوم های...این مارکای رو گردنمو میبینی؟"
"بله"
"میدونی صاحبش کیه؟"
"نچ کیه؟"
"رئیس بزرگترین باند مافیا!اونی که اونجا نشسته تو ماشین!"
با دست بهش اشاره کردی!
"حالا ام بهتره تا نیومده گورتو گم کنی...وگرنه باید با زندگی عزیزت خداحافظی کنی!"
"هوم...ببخشید مزاحمتون شدم لیدی زیبا..."
اینو گفت و رفت...توام خداتو شکر کردی که ندیدتون...رفتی خریدتو کردی و برگشتی پیشش و باهم رفتید خونه...
(خودم ازین خیلی خوشم اومد بنظرتون چطوره؟)
۱۰.۳k
۲۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.