تو استاد ساختن لحظه های ناب ای.. از همان لحظه هایی که آدم
تو استاد ساختن لحظه های ناب ای.. از همان لحظه هایی که آدم دلش هوایش را میکند وقتی نباشی...
نیازهم به مثال ندارد..همه میدانند تو همان شکلاتی هستی که وقتی فشار م می افتد تجویز میشود.
همان حال خوش بعد سرم رینگر...
همان حس کم شدن درد بعد ازپنی سیلین...
وای ...
منه احمق را نگاه کن.. دارم داشتنت را با دارو ها میسنجم .. خوب اگر عاشقت پرستارباشد این چیزا خیلی هم عجیب نیست ..
فقط کافیست تب کند..
عالم و آدم نسبتش میدهند بتو ً..
که باز دلش هوایش را کرده.. نمیدانند آتش داغ چشمان به خون نشسته ات تب به جانم انداخت... بعد از مدت ها شیرجه زدن در دریایی از آتش عشق و وفا و مهربانی...چه حال خوشی داشت...
و لحظه ها را شمردن برای دوباره دیدنش حالی بهتر ازهمیشه..
نبودنت مثل پانسمانه به زخم چسبیده به شدت درد ناک و سوزنده است...
و وای بگذار بگویم برایت از لحظه ی دیدار.. که مثل زدن یک آمپولمورفین آدم را خواب میکند و یک رویای شیرین و کوتاه به اندازه ی کمتر از یک ساعت.... تمام درد هایت را تسکین میدهد ... و میرود...
باز هم میرود و دلم را با خودش میبرد..
هوش و حواسم را... قرارم را...
#دخترافتاب#
نیازهم به مثال ندارد..همه میدانند تو همان شکلاتی هستی که وقتی فشار م می افتد تجویز میشود.
همان حال خوش بعد سرم رینگر...
همان حس کم شدن درد بعد ازپنی سیلین...
وای ...
منه احمق را نگاه کن.. دارم داشتنت را با دارو ها میسنجم .. خوب اگر عاشقت پرستارباشد این چیزا خیلی هم عجیب نیست ..
فقط کافیست تب کند..
عالم و آدم نسبتش میدهند بتو ً..
که باز دلش هوایش را کرده.. نمیدانند آتش داغ چشمان به خون نشسته ات تب به جانم انداخت... بعد از مدت ها شیرجه زدن در دریایی از آتش عشق و وفا و مهربانی...چه حال خوشی داشت...
و لحظه ها را شمردن برای دوباره دیدنش حالی بهتر ازهمیشه..
نبودنت مثل پانسمانه به زخم چسبیده به شدت درد ناک و سوزنده است...
و وای بگذار بگویم برایت از لحظه ی دیدار.. که مثل زدن یک آمپولمورفین آدم را خواب میکند و یک رویای شیرین و کوتاه به اندازه ی کمتر از یک ساعت.... تمام درد هایت را تسکین میدهد ... و میرود...
باز هم میرود و دلم را با خودش میبرد..
هوش و حواسم را... قرارم را...
#دخترافتاب#
۲.۰k
۰۵ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.