مرا گره بزن به گوشه ی لبانت که با هر لبخندت بالا و پایی

مرا گره بزن به گوشه ی لبانت.. که با هر لبخندت بالا و پایین روم... و باز هم فکر کنم ک در گهواره ی کودکی هایم دراز کشیدم... و خوابم ببرد.. تا با آخرین لبخندت بند شوم به ته ریشه دلبرانه ات و خط لبخندت همانگونه بماند....
مرا به مردمک چشمانت گره بزن... تا لباس غم چشمانت را در رودخانه ی چشم هایت بشویم... تا حال و هوای نگاهت شاد شود...
مرا اویزه ی ی گوش هایت کن... !
تا هرلحظه صدایت کنم تو برگردی و من... باز قصه ی عشق بگویم و عشق را در شکر خنده هایت ببینم....
اصلا مرا بگذار در جیب پیراهنش چهارخانه ات درست روی قلبت..تا یک نفس عمیییییییق بکشم و حال و هوای قلبت ریه هایم را تازه کند..... من به این ضربان محتاجم....
#دخترافتاب#
دیدگاه ها (۱)

به مرگ گرفته ای مرا تا به تبی راضی شومکاش می دانستیبه مرگ را...

یلداتون مبارک

تو استاد ساختن لحظه های ناب ای.. از همان لحظه هایی که آدم دل...

کربلا جای همتون خالی..

یک بار پرسیدی که چرا خود را دیوانه ی تو خطاب میکنم، آنگاه با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط