پارت1
پارت1
وقتی دخترش بودی و خیلی روی نمراتت حساس بود
هایون چند وقتی حالش اصن خوب نبود و نمیتونست درس بخونه و ازمونش و نمره کمی اورد بخاطر همین با پدرش دعوای بدی کرد اصن سابقه نداشت قهر اونا به یروز برسه اونا همیشه بعد ۵دقیقه باهم اشتی میکردن ولی ایندفعه فرق داشت
ویو هایون
از خواب بیدار شدم سرم هنوز درد میکرد چرا فقط بخاطر یبار اونم چون حالم خوب نبود و نمره کم آوردم باید با بابام دعوام باشه هوففف بلند شدم و رفتم سرویس و دیدم که اه پریود شدم کارای لازمم و انجام دادم و فرم مدرسه ام و پوشیدم و رفتم پایین
جیا:سلام دخترم صبحت بخیر بیا صبحونه
هایون:سلام مامان صبح توهم بخیر سلام بابا صبح بخیر نه نمیخورم من دارم میرم
جونگکوک :صبح بخیر صبر کن خودم میبرمت(سرد)
هایون:اما
جونگکوک:اما و اگر نداریم(عصبی)
هایون:خیله خب باشه باشه
و رفتن سوار ماشین شدن و به سمت مدرسه رفتن توی راه حتی یه کلمه هم باهم حرف نزدن و وقتی یه مدرسه رسیدن هایون پیاده شد و جونگکوک خیلی سریع حتی بدون خداحافظی از اونجا رفت
ویو هایون
اهه مگه اخه تقصیر منه که اینطوری میکنه باهام
درحال فکر کردن بودکه دوست صمیمیش جیون اومد پیشش
جیون:سلام دختر
هایون:سلام چطوری
جیون:چرا انقدر گرفته ای
هایون:هیچی بابا بخاطر نمره با بابام دعوام شد
جیون:به بابات نگفتی بخاطر اینکه دخترشی سرت قلدری میکنن و معلم هم میخواد تورو ماله خودش کنه
هایون:نه اخه من میدونی اخه چجوری میتونم بهش بگم میخواستم بگما ولی خب الان قهریم
جیون: ولی باید زودتر بگی
هایون: اره ... عه زنگ خورد بیا بریم
جیون:اوکی
رفتن و سر کلاس نشستن و معلم اومد و شروع به درس دادن کرد
*پرش زمانی به موقع تعطیلی*
ویو هایون
داشتم وسایلم و جمع میکردن که...
یونسو:هی دختره بیا ببینم
هایون:چیکارم داری
یونسو: تو چقدر پررو شدی بچه ها بیاریدش
جیون:چیکارش داری
یونسو:تو خفه
و دونفر از اون دخترا دستای هایون و گرفتن و بردنش توی دستشویی مدرسه و شروع به زدنش کردن از اونجایی که هایون توی دوران بدی بود نباید بهش ضربه ای وارد میشد مخصوصا چون هم خیلی ضعیف بود هم توی این دوران بخاطر مشکلاتی بیشتر از بقیه درد میکشید بعد نیم ساعت ولش کردن و رفتن بیرون هایون اصن نای راه رفتن نداشت ولی بزور بلند شد و کیفش و برداشت و رفت
ویو جونگکوک
دوساعته منتظر این دخترم کجاس پس هوف اون از دیشب اینم از الان من که دوست نداشتم باهاش دعوا کنم ولی باید بدونه که باید تلاش کنه خیلی که دیدم داره لنگ لنگ کنان میاد
جونگکوک:کجا بودی(عصبی)
هایون:بب.....ببخشید (بغض)
جونگکوک:چرا لنگ لنگ کنان راه میای(عصبی)
هایون:هی....هیچی پاهام درد میکنه(بغض شدید)
جونگکوک:سوارشو بریم
و به سمت خونه حرکت کردن
..............
وقتی دخترش بودی و خیلی روی نمراتت حساس بود
هایون چند وقتی حالش اصن خوب نبود و نمیتونست درس بخونه و ازمونش و نمره کمی اورد بخاطر همین با پدرش دعوای بدی کرد اصن سابقه نداشت قهر اونا به یروز برسه اونا همیشه بعد ۵دقیقه باهم اشتی میکردن ولی ایندفعه فرق داشت
ویو هایون
از خواب بیدار شدم سرم هنوز درد میکرد چرا فقط بخاطر یبار اونم چون حالم خوب نبود و نمره کم آوردم باید با بابام دعوام باشه هوففف بلند شدم و رفتم سرویس و دیدم که اه پریود شدم کارای لازمم و انجام دادم و فرم مدرسه ام و پوشیدم و رفتم پایین
جیا:سلام دخترم صبحت بخیر بیا صبحونه
هایون:سلام مامان صبح توهم بخیر سلام بابا صبح بخیر نه نمیخورم من دارم میرم
جونگکوک :صبح بخیر صبر کن خودم میبرمت(سرد)
هایون:اما
جونگکوک:اما و اگر نداریم(عصبی)
هایون:خیله خب باشه باشه
و رفتن سوار ماشین شدن و به سمت مدرسه رفتن توی راه حتی یه کلمه هم باهم حرف نزدن و وقتی یه مدرسه رسیدن هایون پیاده شد و جونگکوک خیلی سریع حتی بدون خداحافظی از اونجا رفت
ویو هایون
اهه مگه اخه تقصیر منه که اینطوری میکنه باهام
درحال فکر کردن بودکه دوست صمیمیش جیون اومد پیشش
جیون:سلام دختر
هایون:سلام چطوری
جیون:چرا انقدر گرفته ای
هایون:هیچی بابا بخاطر نمره با بابام دعوام شد
جیون:به بابات نگفتی بخاطر اینکه دخترشی سرت قلدری میکنن و معلم هم میخواد تورو ماله خودش کنه
هایون:نه اخه من میدونی اخه چجوری میتونم بهش بگم میخواستم بگما ولی خب الان قهریم
جیون: ولی باید زودتر بگی
هایون: اره ... عه زنگ خورد بیا بریم
جیون:اوکی
رفتن و سر کلاس نشستن و معلم اومد و شروع به درس دادن کرد
*پرش زمانی به موقع تعطیلی*
ویو هایون
داشتم وسایلم و جمع میکردن که...
یونسو:هی دختره بیا ببینم
هایون:چیکارم داری
یونسو: تو چقدر پررو شدی بچه ها بیاریدش
جیون:چیکارش داری
یونسو:تو خفه
و دونفر از اون دخترا دستای هایون و گرفتن و بردنش توی دستشویی مدرسه و شروع به زدنش کردن از اونجایی که هایون توی دوران بدی بود نباید بهش ضربه ای وارد میشد مخصوصا چون هم خیلی ضعیف بود هم توی این دوران بخاطر مشکلاتی بیشتر از بقیه درد میکشید بعد نیم ساعت ولش کردن و رفتن بیرون هایون اصن نای راه رفتن نداشت ولی بزور بلند شد و کیفش و برداشت و رفت
ویو جونگکوک
دوساعته منتظر این دخترم کجاس پس هوف اون از دیشب اینم از الان من که دوست نداشتم باهاش دعوا کنم ولی باید بدونه که باید تلاش کنه خیلی که دیدم داره لنگ لنگ کنان میاد
جونگکوک:کجا بودی(عصبی)
هایون:بب.....ببخشید (بغض)
جونگکوک:چرا لنگ لنگ کنان راه میای(عصبی)
هایون:هی....هیچی پاهام درد میکنه(بغض شدید)
جونگکوک:سوارشو بریم
و به سمت خونه حرکت کردن
..............
۴.۱k
۰۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.