.
.
دلتنگ کسی هستـم، دلتنگ نگاهم نیست
من منتظـرم امـا، او چشم به راهـم نیست
در سینه ی من غوغاست او بی خبر از حالم
در موج غم و اندوه ، افسوس پناهم نیست
در خود گره ای کورم ، می سوزم و می سازم
بر سوز دلم غیـر از ، اشکی که گواهم نیست
شرح من و احوالم ، هر لحظه پر از درد است
همچون شب تارم که بی نورم و ماهم نیست
او یوسف عشق است و ، من هم که زلیخایم
عشق است و رسوایی، باکی ز گناهم نیست
از درد پـرم امـشب ، کـو سنگِ صبـورِ من؟
امشب چه کنم مرهم، برغصه و آهم نیست
دلتنگ کسی هستـم، دلتنگ نگاهم نیست
من منتظـرم امـا، او چشم به راهـم نیست
در سینه ی من غوغاست او بی خبر از حالم
در موج غم و اندوه ، افسوس پناهم نیست
در خود گره ای کورم ، می سوزم و می سازم
بر سوز دلم غیـر از ، اشکی که گواهم نیست
شرح من و احوالم ، هر لحظه پر از درد است
همچون شب تارم که بی نورم و ماهم نیست
او یوسف عشق است و ، من هم که زلیخایم
عشق است و رسوایی، باکی ز گناهم نیست
از درد پـرم امـشب ، کـو سنگِ صبـورِ من؟
امشب چه کنم مرهم، برغصه و آهم نیست
۴.۲k
۲۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.