ویو جیمین
ویو جیمین
به سقف خیره شده بودم
آخه چرا اگه دستم به هیولا بره سرشو میزنم
چرا چی گیرش اومد به خاطر اینکه با من ازدواج کنه هر کاری میکنه
زنگ زوم به هیونگ (یونگی)
مکالمه جیمین یونگی
جیمین رو با ج و یونگی رو با ی نشون میدم
تمامی حرف های جیمین با بغضه
ج هیونگ میشه بیای پیشم
ی اول سلام دوم باز یادش گذشته افتادی
ج بیا پیشم لطفا هیونگ
ی باش ده دقه دیگه میرسم
پرش زمانی
ویو بنده
جیمین تو بغل هیونگ کلی گریه کرد بعد ازش اجازه گرفت تا باهم برن بار
سوار ماشین شون شدن رفتن تو بار
گارسون اومد سفارش دادیم یه دختر نوشیدنی ها رو آورد
یه لحظه جیمین هنگ کرد این این ات بود
پرش زمانی به ۲ صبح
ویو جیمین
رفتم لب رود یون گان رو به یونگی گفتم
ج باهم اهد بستیم هر وقت دلمون برا هم تنگ شد ساعت دو صبح همو ببینیم یه هو صدای گریه ای اومد
رفتم لب رود ات دیدم مثل ابر بهار گریه میکرد
در آغوش گرفتمش
ویو بنده
وقتی جیمین ات رو در آغوش گرفت ات یه لحظه زبونش بند اومد
بعد از سی سانیه ار آغوش هم در اومدند
ات لب گشود و گفت
ات جیمین منو ببخش من من ادامه حرفش جا موند
جییمن لبش رو رو لب ات گذاشت و به ارو می بوسید
ازش جدا شد با چشن باهم حرف میزدند
یونگی پشت صحنه قصه بود یه هو جیمین یه چیزی گفت
ج هیونگ برات می خوام زن بگیرم
ی چرا اون وقت
ج چون من متحل شدم باید برا هیونگ آستین بالا بزنم دیگه
ات آره میا رو جور کردم
پرش زمانی به یه هفته بعد تو خونه نوشته بودم در وا شد
فکر کردم این دوتا اومدن مارو ببرن خرید یه هو گرفتنمون و می خواست با ما چی کار کنن خدا میدونه که یه هو جیمین یا یونگی رسیدند اونا رو زدن افراشتن اونا رو گرفتن
گایز این دوتا مافیا هستن
پرش زمانی
میا با یونگی سوارشدن جلو من جیمین هم عقب رفتیم لباس کفش این جور چیز ها رو گرفتیم آماده شدیم برای ازدواج
پرش زمانی
بلاخره عروسی تموم شد آخيش
خب خب این هم تموم شد امید است خوشتان آمده باشه
# اد_یونا
به سقف خیره شده بودم
آخه چرا اگه دستم به هیولا بره سرشو میزنم
چرا چی گیرش اومد به خاطر اینکه با من ازدواج کنه هر کاری میکنه
زنگ زوم به هیونگ (یونگی)
مکالمه جیمین یونگی
جیمین رو با ج و یونگی رو با ی نشون میدم
تمامی حرف های جیمین با بغضه
ج هیونگ میشه بیای پیشم
ی اول سلام دوم باز یادش گذشته افتادی
ج بیا پیشم لطفا هیونگ
ی باش ده دقه دیگه میرسم
پرش زمانی
ویو بنده
جیمین تو بغل هیونگ کلی گریه کرد بعد ازش اجازه گرفت تا باهم برن بار
سوار ماشین شون شدن رفتن تو بار
گارسون اومد سفارش دادیم یه دختر نوشیدنی ها رو آورد
یه لحظه جیمین هنگ کرد این این ات بود
پرش زمانی به ۲ صبح
ویو جیمین
رفتم لب رود یون گان رو به یونگی گفتم
ج باهم اهد بستیم هر وقت دلمون برا هم تنگ شد ساعت دو صبح همو ببینیم یه هو صدای گریه ای اومد
رفتم لب رود ات دیدم مثل ابر بهار گریه میکرد
در آغوش گرفتمش
ویو بنده
وقتی جیمین ات رو در آغوش گرفت ات یه لحظه زبونش بند اومد
بعد از سی سانیه ار آغوش هم در اومدند
ات لب گشود و گفت
ات جیمین منو ببخش من من ادامه حرفش جا موند
جییمن لبش رو رو لب ات گذاشت و به ارو می بوسید
ازش جدا شد با چشن باهم حرف میزدند
یونگی پشت صحنه قصه بود یه هو جیمین یه چیزی گفت
ج هیونگ برات می خوام زن بگیرم
ی چرا اون وقت
ج چون من متحل شدم باید برا هیونگ آستین بالا بزنم دیگه
ات آره میا رو جور کردم
پرش زمانی به یه هفته بعد تو خونه نوشته بودم در وا شد
فکر کردم این دوتا اومدن مارو ببرن خرید یه هو گرفتنمون و می خواست با ما چی کار کنن خدا میدونه که یه هو جیمین یا یونگی رسیدند اونا رو زدن افراشتن اونا رو گرفتن
گایز این دوتا مافیا هستن
پرش زمانی
میا با یونگی سوارشدن جلو من جیمین هم عقب رفتیم لباس کفش این جور چیز ها رو گرفتیم آماده شدیم برای ازدواج
پرش زمانی
بلاخره عروسی تموم شد آخيش
خب خب این هم تموم شد امید است خوشتان آمده باشه
# اد_یونا
۶.۴k
۱۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.