تصادف کردم نمیدونستم دارم چیکار میکنم گیج میزدم بغل یه پس

تصادف کردم نمیدونستم دارم چیکار میکنم گیج میزدم بغل یه پسر بودم ....
$حالت خوبه من واقعا نگرانت شدم (چیزی دازااااای )دارم میبرمت بیمارستان چشم هاتو ببند و آروم بخواب ....
تو بیمارستان بودم دازای کنارم نشسته بود .
$اسمت چیه
گفتم : من ا/ت هستم .
خوشبختم منم دازای هستم
لبخند زدم .
بعد یهو سرم گیج رفت و باز رفتم تو کما ....
دیدگاه ها (۷)

ویوو کیوکا وای گریه دیگه بسه بزار پاشم برم خونه ...چییی یا ا...

باز دوباره به هوش اومدم تو بیمارستان بودم اما این دفعه دازای...

(ات یعنی خودت )خب $دازای *گوجو&کاکاشی@لیوای ^چویا سلام من ات...

سلام کی دوست داره درباره ی انیمه رمان بنویسم 😝😝😝

گل قرمز و اسلحهاز زبان راوی: دازای نُوا رو آورد چویا با چشما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط